کامیاب

/kAmyAb/

    successful
    hit
    lucky
    prosperous
    triumphant
    viable
    well-to-do

فارسی به انگلیسی

کامیاب بودن
speed

کامیاب شدن
achieve, prevail, speed, succeed, swing, to be successful, to succeed

کامیاب نشدن
fail

مترادف ها

succeeder (اسم)
لاحق، جانشین، کامیاب

prosperous (صفت)
خوشبخت، موفق، سرسبز، کامیاب، کامکار

successful (صفت)
پیروز، عاقبت بخیر، موفق، کامیاب، نیک انجام

palmy (صفت)
کامیاب، دارای نخل

پیشنهاد کاربران

گسترده کام . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) کامیاب . مرّفه . موفق . منصور. کامران :
یکی پادشا بود سهراب نام
زبردست و باگنج و گسترده کام .
فردوسی .
یکی پادشاه بود قرقازنام
ابا لشکر و گنج و گسترده کام .
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی .
بدو گفت ای مرد گسترده کام
بیا تا چه دادت سکندر پیام .
فردوسی .
شهی بود در هند مهراج نام
بزرگی به هرجای گسترده کام .
اسدی .

کسی که موفق و رو به راهه و از همه چیز تو زندگی برخورداره. . . راضی و خوشحال و خوشنوده
کامیاب به ایرانی کامیاب پیروز

بپرس