کاملا

/kAmelan/

    absolutely
    all
    all-
    amply
    be-
    clean
    clear
    completely
    consummately
    de-
    dead
    diametrically
    directly
    down
    downright
    eminently
    enough
    entirely
    ex-
    fairly
    flat
    full
    fully
    heavily
    intimately
    ob-
    out
    outright
    over
    per-
    perfectly
    plain
    plumb
    purely
    quite
    richly
    roundly
    simply
    squarely
    stark
    stone-
    straight-out
    strictly
    thoroughly
    totally
    up
    utterly
    very
    well
    wholly
    widely
    awful
    cold
    plenty
    spanking
    all-fired
    awfully
    fast
    exactly

فارسی به انگلیسی

کاملا امریکایی
all-american

کاملا باز
agape

کاملا برهنه
stark-naked

کاملا به فروش رفته
sellout

کاملا به فروش رفته نمایش
sellout

کاملا بی منفذ
hermetic

کاملا بیدار
wide-awake

کاملا پخته
well-done

کاملا پر
brimful, chock, chock-full, jampacked

کاملا پر بودن
burst

کاملا پر کردن چمدان
jam

کاملا پرنکردن
undercharge

کاملا تحت تاثیر قرار دادن با شگفتی
stagger

کاملا تحت تاثیر قراردادن با اندوه
stagger

کاملا تحت تاثیر قراردادن با وحشت
stagger

کاملا خسته
dead, zonked

کاملا خسته کردن
poop

کاملا خواب کردن
raze

کاملا خیس شدن
souse

کاملا خیس کردن
souse

مترادف ها

utter (صفت)
غیر عادی، مطلق، کاملا، بحداکثر، باعلی درجه

all-around (صفت)
کاملا، جامع، سرتاسری

sopping (صفت)
بسیار، کاملا، شدید، خیلی خیس و لغزنده

all-round (صفت)
کاملا، سرتاسری، شامل هر چیز یا هر کس

open-and-shut (صفت)
ساده، کاملا، اشکار، واضح، خیلی سهل

thru (قید)
سرتاسر، کاملا، از توی، از اغاز تا انتها

in toto (قید)
تماما، کاملا، روی هم رفته، با هم

teetotally (قید)
تماما، کاملا، کلا

hand-and-foot (قید)
تماما، کاملا، کلا

utterly (قید)
کاملا، بکلی، جمعا، مطلقا

scot and lot (قید)
کاملا

soundly (قید)
کاملا

throughly (قید)
کاملا

exactly (قید)
عینا، یکسره، کاملا، بدرستی، بکلی، چنین است

altogether (قید)
یکسره، همگی، تماما، کاملا، روی هم رفته، با هم، اجماعا، از همه جهت

quite (قید)
واقعا، تماما، کاملا، بکلی

smack (قید)
کاملا، یک راست

whole-hog (قید)
کاملا، تمام راه، تا دورترین نقطه

wholly (قید)
تماما، کاملا، روی هم، جمعا، بطور اکمل

fully (قید)
تماما، کاملا

entirely (قید)
سرتاسر، سربسر، کاملا، کلا، یکجا

totally (قید)
سرتاسر، سربسر، کاملا، روی هم رفته، کلا، جمعا، بطور سرجمع

outright (قید)
اشکارا، کاملا، بی درنگ، یکجا

پیشنهاد کاربران

برابرواژه ها🇮🇷
همه سر، همه سار، سراپا، سراسر، همه سویه، ژرفوار، همه باره، همه سویه، همه جوره، یکپی، یکسر، سربسر، یکدست، همواره، رگ و ریشه وار، ریشه وار، چفتوار
سراسر / سرتاسر
کامِلاً: یکسره، پاک، سراپا، سرتاپا؛ بی - کم - و - کاستی، بدونِ کمبود
پاک
پاکی ( تو لهجه بوشهری )
بی کم وکاستی
بی کاستی
well and truly
I went out and got well and truly ( =completely ) drunk
مثلن در انگلیسی ( زبان همخانواده فارسی ) واژه کامپلت رو داریم که نشونه میده واژه کامل هند و اروپایی است نه سامی
مُکوار،
مُک = کامل، تمام
به کلی، به تمام
یکپارچه
نهمار=کاملا ، واقعا ، تماما
واژه کامل در پهلوی نیامده و این واژه عربی ست. سر خودمونو مگه میخوایم شیره بمالیم که برای هر واژه ای بهانه تراشی میکنید که بگید فارسیه؟
سراپا. [ س َ ] ( اِ مرکب ) ( از: سر �َا� واسطه پا ) . سراپای. ( حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . همه و تمام. ( برهان ) . سرتاپا و همه و تمام. ( آنندراج ) . تمام از اول تا آخر. ( غیاث ) :
بزندانیان جامه ها داد نیز
...
[مشاهده متن کامل]

سراپای و دینار و هرگونه چیز.
فردوسی.
چو دیدم کنون دانش و رای تو
دروغست یکسر سراپای تو.
فردوسی.
کمابیش ِ سخا دید آنکه او را دید در مجلس
سراپای ِ هنر دید آنکه او را دید در میدان.
فرخی.
همچون رطب اندام و چو روغَنْش سراپای
همچون شبه زلفکان و چون دنبه اَلَست.
عسجدی.
از بس که جرعه بر تن افسرده ٔ زمین
آن آتشین دواج سراپا برافکند.
خاقانی.
جستم سراپای جهان شیب و فراز آسمان
گر هیچ اهلی در جهان دیدم مسلمان نیستم.
خاقانی.
ملک در سراپای آن جانور
بعبرت بسی دید و جنبید سر.
نظامی.
بدیدار و گفتار جان پرورش
سراپای من دیده و گوش بود.
سعدی.
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش.
حافظ.

سرتاسر
پاک
نمونه: پاک عقلشو از دست داده
انداداگ ( زبان پارتی ) جایگزین خوبی است
in its entirety=
واژه ی کامل در لغتنامه ی پارسی پهلوی آمده است
تماماً، جملگی، کلاً، واقعاً ، همگی ، سرومندانه
همگی/ سراسر/ سرتاسر/ یکسر
سر تا پا
در بسیاری جاها �سر تا پا� را نیز می توان بکار برد؛ گرچه، کاربرد واژه ی �سراسر� که در بالا آمده را برتر می شمارم. با بدیده گرفتن مانش �کاملا�، واژه های �بدرستی�، � بی گفتگو� و �بی چون و چرا� نیز بسته به این یا آن باره، می توانندجایگزین �کاملا� شوند.
این واژه عربی است و پارسی آن ویسپایو می باشد که واژه ای اوستایی است
الهه انرژی های جهان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس