کافور: این واژه در سنسکریت کرپوره karpura ( به اندازه ی گوشت ماهی سرد ) می باشد که به عربی راه یافته و کافور شده است.
کلمه ترکیب از "کافی" و"وفور" = وفرت وکفایت دارد.
کاملا کلمه قرآن عربی مبین هست.
وبا کلمات أعجمی دارای تشابه لفظی ربط وخلط مکن.
واژه کافور
معادل ابجد 307
تعداد حروف 5
تلفظ [kāfur]
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از سنسکریت] ‹کامفر› ( شیمی )
مختصات ( اِ. )
منبع فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
داروی گیاهی
کافور ماده ای مومی، سفید یا شفاف و جامد با فرمول C۱۰H۱۶O که دارای بوی بسیار قوی است. کافور صمغ درختی بنام درخت کافور است. این درخت همیشه سبز در آسیا و به خصوص در جزیره برنئو و فرمز وجود دارد. درخت کافور ۲۵ تا ۳۰ متر رشد می کند و ماده کافور در اکثر نقاط آن یافت می شود. کافور درختی است همیشه سبز و از شاخه و برگ بسیار برخوردار است دارای گلهایی به رنگ سفید است و میوه ای قرمز رنگ بسیار شبیه به میوه دارچین دارد.
... [مشاهده متن کامل]
ریشه شناسی
واژه کافور واژه ای مالایی است؛ و در مالزی به کافور، کاپور باروس می گویند که معنای گچ باروس می دهد. باروس نام بندری در سوماترا اندونزی است که در آنجا کافور تجارت می شده است.
کاربردها
از کافور امروزه به عنوان نرم کننده نیترات سلولز، دافع حشرات، و مومیایی و همچنین در آتش بازی و داروسازی نیز استفاده می شود. در زنجیره غذایی مردم آسیا به عنوان چاشنی در شیرینی استفاده می شود. در باور مردم عامیانه مار و سایر خزندگان از بوی کافور می ترسند.
پروفسور قاسمی معتقد بود اگر آن با صندل و گلاب مخلوط کنند و ببویند شهوت جنسی را قطع می کند و اگر آن را بنوشند این اثر بیشتر می شود.
احمد بن عبد الرحمن بن مندویه، پزشک قرن چهارم هجری رساله ای دربارهٔ کافور و خواص درمانی آن نوشته است که متن عربی این رساله همراه با ترجمه فارسی ان در سال ۱۳۹۲ چاپ و منتشر شده است.
در قرن ۱۸ از آن برای درمان هیجان زدگی استفاده می شد در گفتمان عامیانه ایران این تصور وجود دارد که از کافور به عنوان کاهش دهنده تمایلات جنسی در سربازخانه ها و پادگان ها و دانشگاه ها استفاده می شود.
کافور می تواند به صورت موضعی برای تسکین درد ، سوزش و خارش استفاده شود. کافور همچنین برای تسکین احتقان سینه و شرایط التهابی استفاده می شود.
اثرات سمی این ماده عبارتست از: ناراحتی معده، ایجاد گاز معده و قولنج، تهوع و اسهال و استفراغ، اضطراب، هیجان زدگی، هذیان گویی، تشنجات صرع مانند و انقباض قلب.
CAMPHOR
Waxy transparent aromatic organic compound
Camphor ( /ˈk�mfər/ ) is a waxy, flammable, transparent solid with a strong aroma. It is a terpenoid with the chemical formula C10H16O. It is found in the wood of the camphor laurel ( Cinnamomum camphora ) , a large evergreen tree found in East Asia; and in the related kapur tree ( Dryobalanops sp. ) , a tall timber tree from South East Asia. It also occurs in some other related trees in the laurel family, notably Ocotea usambarensis. Rosemary leaves ( Rosmarinus officinalis ) contain 0. 05 to 0. 5% camphor, while camphorweed ( Heterotheca ) contains some 5%. A major source of camphor in Asia is camphor basil ( the parent of African blue basil ) . Camphor can also be synthetically produced from oil of turpentine.
کافور: ماده خوشبویی که از گیاهی به همین نام می گیرند و رنگِ ان سپید است.
دکتر شفیعی کدکنی در مورد این واژه می نویسد: ( ( قدما اعتقاد داشته اند که خوردن کافور سبب ضعیف یا از میان رفتن نیروی مردی در انسان است. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( بس! که نامرد و خشک مغزت کرد
رنگِ کافور و مُشکِ لیل و نهار ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۶۶. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " کافور" می نویسد : ( ( کافور در پهلوی در ریخت کاپور kāpūr بکار می رفته است. و در سانسکریت کاپورا . آن را با camphor در انگلیسی و با camphre در فرانسوی می توانیم سنجید. ) )
( ( چو بان و چو کافور و چون مشک ناب
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 269. )
کافور در لغت معانی متعددى دارد و یکی از معانی معروف آن بوى خوش است همچنین گیاهی است خوشبو ، و یکی دیگر از معانی آن همان کافور معمولی است که بوى تندى دارد ، و براى مصارف طبی از جمله ضدعفونی کردن به کار می رود . ( تفسیر نمونه ج : 25 ص : 349 )
پراکندن کافور:
دکتر کزازی در این مورد می نویسد:<< پراکندن کافور همانند پوشیدن جامه ی سپید از رسم و راه های مرگ و سوگ در ایران باستان بوده است >>
در بیت زیر پراگندن کافور نشانی از آمادگی سیاوش است برای مردن و بی بیمی او از مرگ.
... [مشاهده متن کامل]
پراگنْد کافور بر خویشتن،
چنان چون بُوَد رسم و سازِِ کفن
دکتر کزازی واژه ی” سنجه” را در نوشته های خود به جای” واحد شماره” بکار برده است.
<<سَنجِه ی="" شمار="" س="" ستور="" و="" دام="" سر="" است="">>
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۷۲.
سَنجِه>
این واژه در پارسی پهلوی: کافور= k�fur کافور که به همان شکل و دیسه مانده است.
این واژه در زبان سغدی kapur و در سنسکریت: کرپورَ karpura بوده و ریشه ی پارسی دارد و می توان آن را کاپور خواند و نوشت.