کاسه

/kAse/

    bowl
    jackpot
    pan
    porringer
    calyx
    cup
    belly
    carapace
    kitty

فارسی به انگلیسی

کاسه ٔ زانو
kneecap, knee-cap, pan

کاسه ٔ سر
brainpan, cranium, skull

کاسه از اش گرمتر
more catholic than the pope

کاسه بشقاب
dinnerware

کاسه به کاسه کردن
empty

کاسه پشت

کاسه ترمز
brake-drum

کاسه چشم
orbit, socket

کاسه داغ تر از اش شدن
wet-nurse

کاسه در دار
tureen

کاسه دستشویی
washbowl

کاسه زیر نیم کاسه
hanky-panky

کاسه ساچمه
ball bearing, ball-bearing race

کاسه شکل
bowl

کاسه گل
calyx

کاسه لیس
flatterer, sycophant, sponger, parasite, fawner, servile, slavish, supple, toady

کاسه لیسی
flattery, sponging on others, subservience

کاسه مفصل
acetabulum

کاسه نمد
oil seal, stuffing box

کاسه و کوزه
(poor mans odds and ends)

مترادف ها

bowl (اسم)
طاس، پیاله، جام، کاسه، قدح، کاسه رهنما

chalice (اسم)
پیاله، جام، کاسه، فنجان، جام باده، در عشاء ربانی

socket (اسم)
جا، کاسه، خانه، حفره، حدقه، پریز، بوشن، گوده، جای شمع، کاسه چشم

drinking cup (اسم)
کاسه، ابخوری

mazer (اسم)
کاسه، جام مشروب خوری چوبی بزرگ

پیشنهاد کاربران

کاسه
کاسه در فارسی میانه و بلوچی کاسگ kāsag . در فارسی باستان کاسک kasaka جام یا پیاله سنگی که در اوستا کاکا kāca و کاشاکا cashaka معنی گیلاس و پیاله را میدهند.
البته واژه پیاله از یونانی فیاله phiale میبلشد که در زبان ختنی فلات flaf یا ظزف میباشد و پیمانه ظرفیست که برای اندازه گیری بکار میرود که در اشعار ایرانی بجای ظرف شراب خوری گزیده شده.
...
[مشاهده متن کامل]

کاسه فکر کنم عربیه
کأس
قفقاز که در پارسی میانه کوف کاس گفته میشده
کوف = برآمدگی مانند کوه، کوژ، قوز، قوس
کاس = فرورفتگی مانند کاسه و دره
ناجود
ناوه
درود ُ سپاس
شادروان دهخدا، نویسنده فرهنگنامه ای سترگ، بلکه دانشنامه ای ادیبانه و ارزشمند برای پارسی زبانان است، ولی به هرروی دارای برخی نادرستیهای ناخواسته و ناعامدانه نیز هست که می تواند به خاطر حجم بسیار فراوان کار و زمان اندک عمر و بناچار شتابی که در به سرانجام رساندن این کار بوده و همچنین در دسترس نبودن بنمایه های پهلوی به وجود آمده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه کاسه که به همین ریخت در پهلوی به کار می رفته، در زبانهای اوستایی و سانسکریت به ریخت کاچه به چم جام بلورین یا کاسه شیشه ای هم وجود داشته است.
و نیز نام کاسو یا کاسوک به لاکپشت گفته می شد/کاسو = جانور کاسه ای
همچنین کاسه همریشه با واژه کوزه است برگرفته از بُنواژه کوز یا کوژ به چم برآمده یا کمانی.
کأس در عربی وامواژه و عربیده کاسه پهلویست.

کاسه کلمه ای با ریشه سریانی هست که وارد زبانهای عربی - فارسی - ترکی - لری و. . . شده
کاسه : [اصطلاح موسیقی ] نقاره نواز و کاسه نواز .
کاسه از برگرفته کلمه کأس از زبان عربی است. اِنَّ الاَبرارَ یَشرَبونَ مِن کأسٍ کانَ مِزاجُها کافوراً . آیه 5 سوره انسان
و آن ظرفی است گود به شکل یک نیمکره که برای خوردن یا آماده کردن بعضی از غذاها و یا برای نگهداری بعضی از مواد و نیز به عنوان پیمانه از آن استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

کاسه به ترکی، کاسا گفته می شود؛ در زبان ترکی به کاسه های بزرگ سفالین، سَهَم و به کاسه های معمولی، چاناق می گویند.
از لوازم آشپزخانه های قدیم: مَتیرَت ( لگن سفالی برای سابیدن کشک ) ، سَهَم ( کاسه بزرگ سفالی مخصوص آش، آبدوغ یا آبگوشت خانواده ) ، چاناق ( کاسه تک نفری ) و بیناق ( پیاله سفالین )

کاسه : کاسه از واژه ی کاس به معنای تاقدیس و ناودیس می باشد این کلمه با واژه قوس عربی و کلمه کُرس باستان از یک ریشه هستند . کاسه ابتدا کاس اک بوده به معنی کاس مانند و با گذشت زمان اک پسوند آن به هـ تغییر یافته که پسوند همانندی است به معنی کاس مانند .
کاسه . . . . . . . .
واژه کاسه را دهخدا عربی پنداشته که چون دیگر هزاران هزار فرویش و نرسپان استاد دهخداست. . . . واژه کاسه یک واژه دیرین پارسی است چنانکه لاک پشت را پیشتر کاسه پشت مینامیدند. . . . . در زبان پهلوی هم کاسه پشت را کاسوک یادداشت کرده اند.
با درود ک هو 2577شاهن هخا
در زبان لری بختیاری با نام های
کاسه kasa
کاله kalah. kaleh
گاله galah
پا له palah
پیاله pialeh. pialah

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس