کاستن


    decrease
    to subtract
    deduct
    cutback
    reduce
    abate
    allay
    alleviate
    allowance
    cut
    damp
    dampen
    deplete
    drop
    modify
    pare
    save
    slash
    lessen
    take
    lower
    remit
    retrench
    slacken
    whittle
    deduction
    to diminish
    to decrease
    to deduct
    to be decreased
    to detract

فارسی به انگلیسی

کاستن ارزش دفتری
write-down

کاستن از
curtail, deduct

کاستن از ارزش و قیمت و مقدار
depress

کاستن از اعتبار
abridge

کاستن از اهمیت
dwindle, devalue

کاستن از جنبه های خوب چیزی
derogate

کاستن از چیز دلخواه
detract

کاستن از درد و محنت
ease

کاستن از زندگی چیزی
subdue

کاستن از شدت
bate

کاستن از شدت چیزی
subdue

کاستن از قدرت
abridge

کاستن از گسترش چیزی
de-escalate

کاستن از نشاط چیزی
deaden

کاستن از نیروی چیزی
deaden

کاستن از وخامت چیزی
de-escalate

کاستن اندازه
deflate

کاستن اندازه و رتبه
diminish

کاستن اهمیت
deflate

کاستن برحسب معیار معین
scale

مترادف ها

abate (فعل)
کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، به زور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن

diminish (فعل)
کم شدن، خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، ضعیف کردن، نقصان یافتن، تقلیل یافتن

discount (فعل)
تخفیف دادن، کاستن، برات را نزول کردن

reduce (فعل)
خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، تقلیل دادن، تنزل دادن، مطیع کردن، ساده کردن، استحاله کردن

decrease (فعل)
خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خیلی کم کردن

lessen (فعل)
خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، تقلیل دادن، تقلیل یافتن، کاهش دادن، کمتر شدن، کمتر کردن، تخفیف یافتن

decline (فعل)
خرد شدن، کاستن، رد کردن، خم شدن، خمیدن، سقوط کردن، صرف کردن، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایل شدن، رو بزوال گذاردن

shorten (فعل)
کاستن، مختصر کردن، کوتاه کردن

derogate (فعل)
تخفیف دادن، کاستن، باطل کردن، خفت دادن، فسخ کردن، کسر کردن، عمل موهن انجام دادن

subtract (فعل)
کاستن، کم کردن، تفریق کردن، منها کردن، تفریق شدن

lighten (فعل)
کاستن، سبک کردن، روشن کردن، درخشیدن، سبکبار کردن، راحت کردن، مثل برق درخشیدن، تنویر فکر کردن

rebate (فعل)
کاستن، کم کردن، کند کردن، بی ذوق کردن

pare (فعل)
کاستن، چیدن، پوست کندن، تراشیدن، سرشاخه زدن، قسمت ای زائد چیزی را چیدن

pull down (فعل)
تخفیف دادن، کاستن، پایین اوردن، خراب کردن، دریافت کردن

soften (فعل)
کاستن، کم کردن، فرو نشاندن، شیرین کردن، خوابانیدن، ملایم کردن، نرم کردن، نرم شدن، اهسته تر کردن

detract (فعل)
کاستن، کم کردن، گرفتن، کسر کردن، کاهیدن

disqualify (فعل)
کاستن، کم کردن، سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردود کردن

draw off (فعل)
کاستن، جدا کردن، کم کردن، مجزا کردن، دور کردن از

پیشنهاد کاربران

کاستن ریشه ترکی داردوازکلمه کَسمَک به معنی بریده وکوتاه شدن هست
کاهش
فروکاستن
فرونشاندن
relieve
نزول
تقلیل

بپرس