کارگر

/kArgar/

    man
    workingman
    worker
    workman
    labourer
    efficacious
    crewman
    help
    labor
    laborer
    proletarian
    manpower

فارسی به انگلیسی

کارگر اسکله
stevedore

کارگر اعتصاب شکن
scab

کارگر بارانداز
docker, roustabout, stevedore

کارگر بندرگاه
longshoreman

کارگر بودن
operate

کارگر پاره وقت
part-timer

کارگر چاپخانه
printer

کارگر چاه نفت
roughneck

کارگر دادن به
man

کارگر دامداری
cowman

کارگر راه اهن
railroader, tracklayer, trainman

کارگر روزمزد
journeyman, day-labourer, daily-wage worker

کارگر روزمزد کشاورزی
hobo

کارگر روستا
peasant

کارگر زغالسنگ
collier

کارگر زن
female worker

کارگر ساده
navvy

کارگر سیار
hobo

کارگر صحنه
stagehand

کارگر صنعت نفت
oilman

مترادف ها

labor (اسم)
کار، رنج، کوشش، سعی، زحمت، کارگر، حزب کارگر، درد زایمان

effective (اسم)
عامل موثر، کارگر

operative (اسم)
عامل، کارگر، عمل کننده

proletarian (اسم)
کارگر، عضو طبقه کارگر

worker (اسم)
ایجاد کننده، کارگر، عمله

employee (اسم)
مستخدم، عضو، کارگر، کارمند، مستخدم زن

working (اسم)
کارگر، طرز کار

employe (اسم)
کارگر، کارمند، مستخدم زن

laborer (اسم)
کارگر، عمله، مزدور، فعله

workman (اسم)
کارگر، عمله، مزدور، فعله، استادکار، مزدبگیر

working man (اسم)
کارگر، زحمتکش، مزدبگیر

workpeople (اسم)
کارگر، طبقه کارگر

پیشنهاد کاربران

کارگر موثر کاری
نگردد چنین آهن از آب تر
نه آتش برو بر بود کارگر
نیامد سخنها برو کارگر
بفرمود تا رفت لشکر بدر
که آن زهرشد بر تنش کارگر
گر اندیشه ما نیامد ببر
چو نیزه نیامد برو کارگر
...
[مشاهده متن کامل]

بروی اندر آورد جنگی سپر
چو بر اژدها برشدی موی تر
نبودی برو تیر کس کارگر
همی پند بر من نبد کارگر
ز هر گونه چون دیو بد راه بر
نبد کارگر تیر بر گبر اوی
ازان تیزتر شد دل جنگجوی
سلیحم نیامد برو کارگر
بسی آزمودم بگرز و تبر
بزد بر سرش چار چوبه خدنگ
نبد کارگر تیر بر کوه سنگ
چپ و راست گشتند یک با دگر
نبد تیرشان از کمان کارگر
فردوسی
میگفت سرودهای کاری
میخواند نوای دل بزاری
چهل پنجه هزاران مرد کاری
گزین کرد از یلان کارزاری
نظامی
ز پای تا بسر کوه مرد کاری دید
-
باد خنک برآتش سوزان گماشتم
پنداشتم که چاره من گشت کارگر
فرخی
گر تو خواهی که بفلخند ترا پنبه همی
من بیایم که یکی فلخم دارم کاری
حکاک

labor
پیغمبر اسلام ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) دست کارگررا بوسید.
( برای احترام وقدردانی )
إمروز کارگر دست خدایان را میبوسه وخودش میپوسه!
( چابلوسی برای یه لقمه نون اضافی یا نان شب واجب؟ )
کارگر کسی است که در مقابل دریافت دستمزد, برای فرد یا شرکتی کار می کند.
کارگر : Laborer / Worker
کارمند : Employee
سرپرست / ناظر : Supervisor
مدیر : Manager/Admin/Administrator
کارفرما : Client/Employer ( کلاینت به معنای ارباب رجوع هم هست یا مشتری )
مشتری : Customer
...
[مشاهده متن کامل]

پیمانکار : Contractor
مشاور : Consultant
شاغل : Employed
بد نیست چند کلمه و اصطلاح اقتصادی در زبان انگلیسی رو هم یاد بگیریم. اگه دوست داستید میتونید بخونید
Economic efficiency : بهره وری اقتصادی
Overtime : اضافه کاری
Payroll / Paycheck : حقوق و دستمزد
Universal basic income : درآمد پایه همگانی
Employment : استخدام
Waste Collector : پاکبان - رفته گر - رفتگر
Salary : حقوق
Income : درآمد
Fee : حق السعی - مزد - اجرت - حق الزحمه
Wage : دستمزد
Gratuity/Tip : انعام ( پاداش )
Wage Labour/paid work/paid employment/paid labour : کار مزدی
Commission : کمیسیون
Profession : حرفه
Job : شغل - پیشه
Career : سوابق شغلی
Resume/CV : رزومه ( کارنامک )
Promissory note : سَفته / فَتهٔ طَلَب
Banker's draft : چک بانکی
Cheque/Check : چک
Transaction account : حساب جاری
Usury : ربا - رباخواری - نزول خواری
Interest : بهره
Interest rate : نرخ بهره
Economic bubble : حباب اقتصادی
Real estate : املاک و مستغلات
Inflation : تورم
Monetary policy : سیاست پولی
Exchange rate : نرخ ارز
Money supply : عرضه پول
Near money : شبه پول
Mortgage loan : وام مسکن
Internal migration : مهاجرت شهری
Municipality : شهرداری
Secretary of state/State Secretary : استانداری
Workforce/labour force : نیروی کار
National Organization for Civil Registration : سازمان ثبت احوال
Competition : رقابت ( علم اقتصاد Economics )
Homelessness : بی خانمانی
Supply and demand : عرضه و تقاضا
Market economy : اقتصاد بازار
Market : بازار
Goods : کالا
Product : فرآورده - محصول
Material : مواد
Raw materials : مواد خام/اولیه
Chemical Substance : ماده شیمیایی
Production : تولید
Alliage : آلیاژ
Chemical elements : عناصر شیمیایی
Chemical compound : ترکیب شیمیایی
Inorganic compound : ترکیب معدنی
Banknote/paper money/Bill/Note : اسکناس
Fiat Money : پول بدون پشتوانه - پول حکمی، پول دستوری یا پول اعتباری
Money market fund : صندوق سرمایه گذاری بازار پول
Investment : سرمایه گذاری
Profit : سود
Expense : برآمد - هزینه
Renting : اجاره
Depreciation : استهلاک
Erosion : فرسایش
Capital : سرمایه
Asset : دارایی
Ownership : مالکیت
Cash : پول نقد
Deposit : سپرده - ودیعه
Advocacy : وکالت
Debt : قَرض - دِین
Purchasing power : قدرت خرید
Currency : پول رایج
Business cycle : چرخه کسب و کار
Per capita income : درآمد سرانه
Purchasing power parity : برابری قدرت خرید
International Monetary Fund : صندوق بین المللی پول
International trade : تجارت
Production line : خط تولید
Current asset : دارایی جاری
Fixed asset : دارایی ثابت
Business : کسب و کار
Franchising : حق امتیاز
( State ( Polity : دولت
Government : حکومت
Home business : کسب و کار خانگی
Self - employment : خوداشتغالی - خویش فرمایی
Remote work/teleworking/Work from home/Telecommuting : دورکاری
Sole proprietorship/sole tradership/individual entrepreneurship : موسسه انفرادی
Tax : مالیات
Property Tax : مالیات بر دارایی
Open Business : کسب وکار باز
Electronic business : کسب و کار الکترونیکی ( EB )
E - commerce : تجارت الکترونیک
Online Shop : فروشگاه اینترنتی
Online Shopping : خرید اینترنتی
Digital distribution : توزیع دیجیتال
Charge Card : کارت شارژ
E - book/Ebook/Electronic Book : کتاب الکترونیکی
Social business : کسب و کار اجتماعی
Small Business : کسب وکار کوچک
Convenience store : خواربارفروشی
Motel : راه سرا
Hostel : مسافرخانه
Caravanserai : کاروانسرا
Hotel : مهمانخانه
Photographic studio : آتلیه عکاسی
Value : ارزش
Social Norm : هنجار
Anomie : بی هنجاری
Habit : رسم
Mores : عُرف
Folk Custom/Tradition : رسم
Belief : باور
Mind : ذهن
Behavior : رفتار
Role : نقش
Imprinting : نقش پذیری
Habituation : خوگیری - عادی شدن
Apprenticeship : کارآموزی
Real person/Natural Person : شخص حقیقی/طبیعی
Juridical person : شخص حقوقی
Strike action/labor strike : اعتصاب
Working class : طبقه کارگر
Security Guard : نگهبانی - حراست
Social skills : مهارت های اجتماعی
Resident engineer/Supervisor Engineer : مهندس ناظر

کارکش
کاربردار
کارگر : مؤثر ، تأثیر گذار
روز تا روز از این قرار نگشت
کارگر بود چون ز کار نگشت
معنی بیت : هرگز و هیچوقت از این قرار برنگشت و چون از کار رویگردان نشد کار او کارگر و مؤثر افتاد .
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص482 )
گرداننده کار

معنی کارگر در زبان لری بختیاری
کار::شغل. پیشه
گر::کسی که موهایش ریخته
. کسی که پیر می شود
کارگر::کسی که بر اثر کار موهایش ریخته و دارد پیر می شود
رنجبر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس