کارخانه

/kArxAne/

    factory
    mill
    plant
    work
    workplace
    concern
    works
    studio
    or mechanism
    housework

فارسی به انگلیسی

کارخانه ابجوسازی
brewery

کارخانه اجر سازی
brickworks

کارخانه اجرپزی
brickyard

کارخانه برق
power plant, power station

کارخانه بستهبندی
packinghouse

کارخانه بلور سازی
glassworks

کارخانه پارچه بافی
cloth - weaving factory

کارخانه پنبه
cotton gin

کارخانه پولاد سازی
steelworks, steel - works

کارخانه تعمیر
repairing-shop, repair shop

کارخانه تقطیر
distillery

کارخانه دار
industrialist

کارخانه ذوب فلز
foundry

کارخانه رسومات
distillery, winery

کارخانه سنگ بری
stoneworks

کارخانه شیر پاستوریزه
creamery, dairy

کارخانه شیشه سازی
glasswork, glassworks

کارخانه صابون پزی
soapworks

کارخانه طناب سازی
ropery, ropewalk

کارخانه عرق کشی
distillery

مترادف ها

firm (اسم)
شرکت، کارخانه، تجارتخانه، موسسه بازرگانی

work (اسم)
فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری

mill (اسم)
ماشین، کارخانه، اسیاب

studio (اسم)
کارگاه، کارگاه هنری، کارخانه، هنرکده، پیشه گاه، اتاق کار

workhouse (اسم)
کارگاه، کارخانه، محل کار، اردوی کار

plant (اسم)
دستگاه، ماشین، نبات، کارخانه، گیاه، رستنی، نهال، ماشینالات کارخانه

factory (اسم)
کارخانه

manufactory (اسم)
کارگاه، کارخانه

housework (اسم)
کارخانه، خانه داری

پیشنهاد کاربران

کارخانه ؛ دکان و حانوت.
- || پیشه گاه و جایی که در آن پیشه و صنعتی را به انجام می رسانند. ( ناظم الاطباء ) .
- || دستگاه کیمیاگری و دواسازی. ( ناظم الاطباء ) .
- || جبه خانه یا قورخانه. ( ناظم الاطباء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- || هر جایی که انجام کارهای عمومی در آن دایر باشد. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به کارخانه شود.

کارخانه ی فولاد
😃
در برخی شعر ها مجاز از دنیا هستش برای مثال:
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر/کاین کارخانه هم کم و بیش تغییر میکند
کارخانه=factory
کارخانه: [اصطلاح دامپروری] واحدهایی که به منظورجوجه کشی، تهیه فرآورده های لبنی، خوراک دام وطیوریامواداولیه، ساخت آنها احداث گردیده یامی گردند، دراین کتاب، کارخانه نامیده می شوند.

بپرس