کاربر

/kArbar/

    efficient
    go-getter
    labor-intensive
    user

فارسی به انگلیسی

کاربر دوست
user-friendly

مترادف ها

user (اسم)
استفاده کننده، کاربر، بکار برنده، استعمال کننده

پیشنهاد کاربران

والا بسیار عالیه فقط به دلیل اینکه من ی خورده کند هستم خیلی چیزهارو ارام انجام میدم شما گذشت کنید ببخشید
کاربر[ اصطلاح کفاشی]: استاکاری که باید تجربه کاری زیادی داشته باشد چون باید بداند موقع برش کار قسمت های مختلف کفش ( رویه یا پشت ) از کجای چرم گرفته شود.
متصدی کار کردن با اینترنت و هر سایتی ، کارور ، اپراتور
مصرف کننده
کاربَر ( رایانه ) . استفاده کننده از رایانه.

بپرس