چین

/Cin/

    china
    wrinkle
    pleat
    crease
    fold
    full of folds or wrinkles
    plaited
    frill
    furrow
    pucker
    rumple
    shirring
    tuck
    crimp
    furbelow
    flounce

فارسی به انگلیسی

چین افتادن
wrinkle

چین انداختن
crease, crinkle, wrinkle

چین پارچه
gather, gathering

چین چیلا
chinchilla

چین چین
full of folds or wrinkles, plaited, mower of grass, lawn-mower, full of wrinkles or folds

چین چینی
trimming

چین خوردگی
fold, wrinkle, rugosity, plica

چین خوردن
gather

چین دادن
corrugate

چین دادن و کوک زدن
shirr

چین دار
wrinkled, puckered, creasy, curly, corrugated, frilly

چین دار شدن
blouse, ruffle, drape

چین دار و اویخته
draperies

چین دار کردن
crimp, pleat, ruffle, gather
blouse

چین دامن زنانه
crease

چین دو سویه
box pleat

چین دو طرفه
box pleat

چین دوختن
tuck

چین دوم
aftermath

چین شناس
sinologist

مترادف ها

flexure (اسم)
خم، خمیدگی، چین، انحناء

offset (اسم)
انحراف، فرزند، چین، افست، چاپ افست، نقطه شروع مسابقه، وزنه متعادل، رقم متعادل کننده، جابجا سازی

fold (اسم)
تا، حصار، چین، اغل گوسفند، شکن، تاه، دسته یا گله گوسفند، چند لایی

fringe (اسم)
چتر زلف، حاشیه، لبه، کناره، چین، حاشیه چین دار، سجاف، ریشه گذاشتن به

frill (اسم)
لذت، تزئینات، چین، حاشیه چین دار، پیرایه، افراط، زوائد، تجمل، چیز بیخود یا غیر ضروری

crispiness (اسم)
تردی، چین

chitlings (اسم)
چین، حاشیه چین دار، روده کوچک خوک

crease (اسم)
چین، شکن، خط اطوی شلوار

wrinkle (اسم)
چین، چروک، چین خوردگی، اژنگ

fluting (اسم)
چین، ارایش راه راه، ارایش شیاری

crimp (اسم)
مانع، گول، چین، جعد موی، پیچش و انقباض عضله در خواب

chitlins (اسم)
چین، حاشیه چین دار، روده کوچک خوک

chitterlings (اسم)
چین، حاشیه چین دار، روده کوچک خوک

furbelow (اسم)
چین، حاشیه چین دار، چین دوختن روی

lock (اسم)
مانع، چین، چفت و بست، قفل، طره گیسو، دسته پشم، چخماق تفنگ، سد متحرک، سد بالابر، چشمه پل

pucker (اسم)
چین، جمع شدگی، چروک

plication (اسم)
چین، تاه، چین زنی

plica (اسم)
چین، شکن، تاه، چروک

plait (اسم)
چین، تاه، موی بافته، بافتن گیسو

tuck (اسم)
نیرو، چین، زور، سجاف، تاه، تو گذاری، شیرینی مربا، بالازدگی، بالازنی، شدت زومندی، شمشیر نازک

pleat (اسم)
چین، چین و شکن

پیشنهاد کاربران

واژهٔ چین سانسکریتِ �چیناس� ( Cīna ) به زبان پارسی میانه آمده و سپس به زبان مالایی رفته و بعدتر توسط زبان پرتغالی وام گرفته شده و در نهایت در سدهٔ شانزدهم میلادی وارد زبان انگلیسی گشته و به عنوانِ برون نامِ این کشور در زبان انگلیسی در اواسط سده نوزدهم میلادی رایج شد. همچنین تصور می شود که منبع نهایی نام چین واژه چینیِ �Qin" ( چینی: 秦 ) بوده باشد که نام سلسله ای است که چین را متحد کرد، اما سده ها پیش نیز نام یک ایالت بود.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها.
Yule, Henry ( 1866 ) . Cathay and the Way Thither.
Wade, Geoff. "The Polity of Yelang and the Origin of the Name 'China'". Sino - Platonic Papers, No. 188, May 2009, p. 20.

چین خیلی قدیمیه چشم بادومی هانژادی بامغز وهوش بالا چینی هادرآمریکا و بریتانیا وکل دنیاهستند چینی ها افرادی عجیب هستند
بررسیِ واژگانِ " وزیر، چیدن، ویچیدن، گُزیدن، زیدن، زینیدن، فرزین، چین، زین، زینه و . . . ":
ما میخواهیم تکواژها و چمهایِ واژگانِ بالا را واکاویم و سپس برابرواژه ای درخور به جایِ " تصمیم گرفتن" یا " entscheiden " ( آلمانی ) بیابیم.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه یِ " وزیر" در زبانِ اوستایی به ریختِ " ویچیرَ ( صفت ) /ویچیرا ( نام/مادینه ) " بوده است.
1 - "ویچیرَ" در زبانِ اوستایی به چمهایِ زیر بوده است:
1. 1 - تصمیم گیرنده، تعیین کننده، دستور/حکم دهنده، گُزیننده
و برابر با " entscheidend " و " die Entscheidung treffend" در زبانِ آلمانی است.
1. 2 - ( کسی که ) تصمیم گرفته/به قطعیت رسیده، ( کسی که ) به یقین/باور/ اطمینان رسیده.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2 - تکواژهایِ "ویچیرَ" ( وی. چی. رَ ) :
خودِ واژه یِ " ویچیرَ" از سه تکواژِ " وی. چی. رَ" ساخته شده است که
2. 1 - "وی" در آن پیشوند است و باید دانست که پیشوندِ " وی" در زبانِ پارسیِ کُنونی به ریختِ" گُ" درآمده است ( برایِ بررسیِ بیشتر به پیامم در زیرواژه یِ " وی" از همین تارنما نگاه بیاندازید ) .
2. 2 - تکواژِ " چی" در واژه یِ "ویچیرَ/ویچیرا" برآمده از واژه یِ " کَی: kay" در همین زبانِ اوستایی است. " کَی" در زبانهایِ اوستاییِ کهن و جوان به چمهایِ زیر بوده است:
a ) گزیدن، برگزیدن، انتخاب کردن، جُستن
b ) جدا کردن
آ ) " کَی"با پیشوندِ " وی/گُ":
جدا کردن، متمایز کردن
گزیدن، جُستن
ب ) " کَی" با پیشوندِ "وی" و واژه یِ " ارش" به چمِ " راست":تصمیمِ درست گرفتن، انتخابِ درستی داشتن میانِ ( چیزها ) .
پ ) با پیشوندِ " هم":
گردآوردَن، جمع آوری کردن
( پاها را ) کنارِ هم گذاشتن / ( راستایِ پاها را ) کنار هم قراردادن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
( در اینجا به زیبایی می توان دید که واژگانِ "جدا کردن، گزیدن، انتخاب کردن" با واژگانِ " تصمیم/تصمیم گرفتن" خویشاوندیِ معنایی دارند؛ چنانکه در زبانِ آلمانی نیز واژه یِ " scheiden" به چمِ " جداکردن/شدن" است و واژه " ent. scheiden" به چمِ " تصمیم گرفتن" است که با پیشوندِ " ent" همراه است. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ما "چی" را از واژه یِ " ویچیرَ" به همراهِ پسوندِ " دَن" به ریختِ " چیدَن" در زبانهایِ پارسیِ میانه - پهلوی نیز داریم. ازآنجاییِ که دگرگونیِ آواییِ " چ/ز" در زبانهایِ ایرانی رواگمند ( =رایج ) بوده است ( بمانندِ اپچار/ابزار، روچ/روز، سوچ/سوز و. . . ) ، ما کارواژه یِ " زیدَن" را از " چیدن" داریم که در کارواژه یِ " گُزیدن=گُ. زیدن" به زیبایی نمایان است. نیاز به یادآوری است که واژه یِ " گُزیدن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی به ریختِ " ویچیدَن =وی. چیدن" بوده است.
بُنِ کُنونیِ " زیدن"، " زین" می باشد؛این را می توان در کارواژه یِ " گُزیدن" با بُنِ کُنونیِ " گُزین= گُ. زین" دید. از سویِ دیگر میدانیم که بُن کنونیِ " چیدن"، "چین" می باشد و این چنین پیوندهایِ " زین" و " چین" آشکار می گردد. پس ریختِ دیگرِ " زیدَن"، " زینیدن" است ( چنانکه می گوییم: گفتن/گوییدن، گماشتن/گماردن، پرداختن/پردازیدن و. . . . )
2. 3 - " رَ" نیز پسوندِ صفت ساز/نامساز بوده است؛ چنانکه " رَ" در واژه ای پسوندِ صفت ساز باشد، برایِ ساختنِ نام به ریختِ پسوندِ " را " در می آید. پسوندِ " رَ" را می توان در برخی زبانهایِ اروپایی همچون لاتین، زبانهای اسلاویک و. . . نیز دید.
نمونه هایی از این پسوند در زبانِ اوستایی:
اَغرَ ( اوستایی ) : اَغ. رَ" . . . " آغاز، آغال" ( پارسی ) ( زدایش و جایگشتِ آواییِ " رَ" )
چیثرَ ( اوستایی ) :چیث. رَ . . . " چیهرَک" ( پارسیِ میانه - پهلوی ) . . . " چهره" ( پارسیِ کُنونی )
( پابرجاییِ پسوندِ " رَ" )
. . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته ها:
نکته 1:
همانگونه که گفته شد، دگرگونیِ آواییِ " چ/ز" در زبانهایِ اوستایی - پارسیِ میانه - پارسیِ کُنونی دیده می شود؛ این دگرگونیِ آوایی به زبان عربی پیوندی نداشته است؛ افزون بر نمونه هایِ گفته شده، کُنونه یِ ( =زمانِ حالِ ) برخی از کارواژگان که در زبانِ اوستایی به " چ" می انجامیدند، در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی به " ز" ترادیسِش پذیر هستند. نمونه ها: " ریچ/ریز" از "ریختن، "سوچ/سوز" از کارواژه " سوختن"، " تَچ/تاز" از "تاختن" و. . . .
نکته 2:
واژه یِ " فَرزین" به چمِ " وزیر" ساخته شده از دو تکواژِ " فَر" و " زین" است.
تکواژِ " زین" در آن، بُنِ کُنونیِ " زیدَن" است؛ از همین رو به آسانی می توان دریافت که کارواژه یِ " فَرزین"، " فَرزیدَن" بوده است ( بسنجید با گُزیدن/گُزین ) .
نکته3:
واژگانِ " چیدن" و " زیدن" همریشه هستند ولی از نظرآوایی و دیسه ای، این دو واژه یکریخت نیستند و دارایِ بُن هایِ کُنونیِ جداگانه هستند و همین برایِ اینکه " زیدن" را به خودیِ خود یک کارواژه به شمار آوریم، بسنده می کند؛چنانکه در واژه یِ " گُ. زیدَن" دیده می شود.
نکته 4 :
شما با واکاویِ واژگانِ زبانهایِ باستانی و چمهایِ این واژگان، به زیبایی می توانید بدانید که چه واژگانی و چه مفاهیمی در زبانهایِ باستانیِ ایرانی از نزدیکیِ معنایی برخوردار بوده اند و این کار هم به شما در بازشناختِ یک فردِ ایرانیِ زمانِ باستان یاری می رساند و هم در یافتنِ واژگانِ سره به روشِ خویشاوندیِ چمهایِ واژگان.
برای نمونه در اینجا پی برده شد که واژگانِ " تصمیم گرفتن، انتخاب کردن، جدا کردن، متمایز کردن، گُزیدن" از خویشاوندیِ معنایی برخوردار هستند. پس اگر شما یک کارواژه برایِ یکی از اینها داشته باشید، می توانید با بکارگیریِ پیشوندها بر رویِ این کارواژه، همه یِ چمهایِ بالا را پوشش دهید.
نکته 5:
پیشوندِ " ent" در واژه یِ " entscheiden " از زبانِ آلمانی در بسیاری جاها با پیشوندِ " وی/گُ" از زبانِ پارسی کارکردِ همسانی دارد. پیشوندِ " de" در واژه یِ " decide" نیز بهمچنین ( در این باره به زیرواژه "وی" از همین تارنما مراجعه کنید ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهادها:
پیشنهاد1:
اکنون که ما دریافته ایم، " زیدن/زینیدن" بخودیِ خود یک کارواژه است، به آسانی می توانیم پیشوندهایی به آن بیافزاییم و نوواژگانی را از آن بیرون بکشیم؛ پیشوندهایی همچون " هم، در، اَندر، بر، هو و . . . " .
پیشنهاد2:
سببیِ ( Kausativ ) کارواژه یِ " زیدَن/زینیدن"، " زینیدن" است، کارواژه " زیناندن" می شود ( بمانندِ خوردن/خوراندن ) .
پیشنهاد 3:
از کارواژه یِ " زیدن/زینیدن" می توان واژگانِ " زینه، زینِش و. . . " را نیز بکار گرفت.
واژه یِ " زینه" به چمِ " پله، لایه" با کارواژه یِ " زیدن/زینیدن" همبسته ( =مرتبط ) است و چنانکه می دانیم اینها با واژگانِ " چین، چینه" همریشه هستند. آنچه باید درنگریسته شود، این است که "چین، چینه" و " زین، زینه" با چمِ " جدا کردن" از واژه یِ " کَی" در زبانِ اوستایی همبسته ( =مرتبط ) هستند.
پیشنهادِ 4:
یکی از برابرواژگانی که می توان به جایِ واژه یِ " تصمیم گرفتن" برنهاد، واژه یِ " زیدن/زینیدن" هست؛چنانچه خواهان بکارگیریِ پیشوند بر رویِ آن هستید، برای نمونه می توان پیشوندِ " بَر" را رویِ آن بکار بست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها:
1 - ستونهایِ 441 و 1438 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانی باستان" ( کریستین بارتولومه )

چینچین
سلام اگر کسی دنبال یک چیستان درباره ی این کشور میگرده این چیستان پیچیده و بدردبخور و اگر کمی دقت کنید خیلی راحت هستش:
ان چه کشوری است که در پیشانی هم دیده میشود؟!
پاسخ:چین
land of many squinters ( n. ) [the stereotyped ‘squinting’ Chinese eyes]
( US black ) China
تو زبان کردی معنی رفتن میده
نام کشوری است که یک چینی مورچه خوار یا خفاشی را خورد و بتعث شد کرونا به وجود بیاید . اخه تو نمیتوستی اون موذی ها را نخوری . هزار تا غذا تو دنیا هست
کشوری در اسیا هست که بیشترین جمعیت جهان برای این کشور است.
الصین به عربی
چین ( ابرو ) :در زبان پهلوی در همین ریخت بکار می رفته است.
چین در ابرو آوردن:کنایه ی ایماست از خشمگین و آزرده شدن .
( ( دلش گشت پردرد و سر پر ز کین
به ابرو ز خشم اندر آورد چین ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 301. )
...
[مشاهده متن کامل]

چین: [عامیانه، اصطلاح] یک بار درو، بک بار چیدن.

چین:[اصطلاح صید ]سوزن تور بافی
آرایشِ چین: کنایه ای ایما از آرایش بسیار نغز و هنرمندانه
آرایشِ چین: کنایه ای ایما از آرایش بسیار نغز و هنرمندانه
<< سراسر همه دستِ زریّن نهید
به سُغد اندر، آرایش ِِ چین نهید>>
دکترکزازی درمورد واژه چین می نویسد: ‹‹ چین در پندارشناسی سخن پارسی، سرزمین نگاره هاست و هر پدیده ی شگرف و زیبا بدان باز و بسته و بازخوانده می شود. ››
...
[مشاهده متن کامل]

‹‹نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳٠۴. ››

سرزمین مرکزی ( چینی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس