چیز

/Ciz/

    article
    entity
    item
    matter
    object
    stuff
    thing

فارسی به انگلیسی

چیز اساسی
pirmary

چیز افزوده شده
addendum

چیز الصاق شده
affix

چیز انصراف انگیز
deterrent

چیز بخش گر
divider

چیز بسیار دوست داشتنی
delight

چیز به درد خور
commodity

چیز به درد نخور
deadwood, junk, stuff

چیز بی سابقه
novelty

چیز بی عیب و کامل
entirety

چیز بی فایده و مزاحم
deadwood

چیز بیزار کننده
aversion

چیز پایدار
permanency

چیز پر زرق و برق
glare

چیز پرارزش
jewel

چیز پنهان شده
cache

چیز پوچ
vacuity, vanity

چیز تجملی
finery, luxury

چیز تحمیلی
imposition

چیز تخیلی
fiction

مترادف ها

article (اسم)
ماده، عمل، شرط، اسباب، مقاله، بند، گفتار، فقره، فصل، حرف تعریف، متاع، کالا، چیز

matter (اسم)
ماده، جوهر، امر، مطلب، چیز، خیم، جسم، اهمیت، ذات، ماهیت، موضوع، نکته

object (اسم)
شیی ء، هدف، مقصود، کالا، چیز، مفعول، موضوع، منظره، شیء، شیی

thing (اسم)
شیی ء، کار، اسباب، جامه، متاع، چیز، دارایی، لباس، شیء

stuff (اسم)
ماده، چرند، کالا، چیز، جنس، پارچه

work (اسم)
فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری

effects (اسم)
عوامل، متاع، چیز، مال

res (اسم)
ماده، چیز، شیء، شیء بخصوص

nip (اسم)
دزدی، ذره، چیزی، چیز، گیره، نیش، زخم زبان، سرمازدگی، دردناک بودن، طعم تندوتیز

odds and ends (اسم)
چیز، خرت و پرت، باقی مانده، تکه و پاره

thingummy (اسم)
چیز، همان، اسمش

widget (اسم)
چیز

پیشنهاد کاربران

واقعیت بیرونی
منبع . فرهنگ لغت عمید
چیز
چی، برابر thing در انگلیسی. هر یافتمندی را می توان گفت "چیز".
واژه چیز
معادل ابجد 20
تعداد حروف 3
تلفظ čiz
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: čiš]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی Ciz
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان عامیانه
واژگان مترادف و متضاد
کردی شمالی: تِشت، چِشت
کردی مرکزی ( سورانی ) : شِت
کردی مرکزی ( اردلانی، جافی ) :تِشت، چِشت
کردی جنوبی: تِشت، چِشت
زبان لکی: چشت
�چیز� کلمه ای است شگفت انگیز
که میتواند جایگزین تمام کلمات شود😂
۱. [مقابلِ ناچیز] موجود، آنچه موجود باشد.
۲. شیء، جسم.
۳. امر، پدید، حالت، موضوع، و مانند آن.
مساله، موضوع
کردی: تِشت
چیز: [عامیانه، مجاز ] آلت تناسلی.
چیز
چیز یک واژه پارسی سره است که از دو سو خوانده و معنی میدهد.
چیز 🔄 زیچ
زیچ = چهار بند، قلعه بند،
زیچ = نه خود شور خورده می توانید و نه دشمن به شما دست زده میتواند ( شطرنج ) .

...
[مشاهده متن کامل]

چیز یک واژه ( رمز ) است و برای ما اشاره شده که نا سنجیده و بی نیاز چیز نسازیم که دانش بی انتها است و ما خود را تباه میکنیم.
چیز 🔄 زیچ
جنس 🔄 سنج
چیز = بیهموده و برای هوس
جنس = بارزش و سنجیده شده برای نیازمندی.
چیز ( پلاستیک ) که بر زهری شدن زمین گردیده و زندگی را از بین میبرید.
مانند پلاستیک بلیون ها چیز هایی دیگر آدمیان ساخته اند و ساخته روان میباشند.
چیز 🔄 زیچ
چیز = خودکشی تدریجی
به ادیان دید بیندازید و به ویژه دین هندو و زرتشتی و اسلام.
دین هندو = کالی یوگ
دین زرتشتی = انگره
دین اسلام = شیطان
شیطان = چیز پرست
شیطان = فابریکه

ایتم
کلمه ای ک مشه به جای هر کلمه دیگه ای استفاده کرد. . .
وقتی ک میخوایم بپیچونیم، در حال فکر کردنیم و. . .
مثلا: من چیز میخواممممممم، امممم، چیز. . . چی بود. . . ها بستنییی D:
یا . . .
کجا بودی؟؟
_چیز. . . چیزه. . . امممم. . .
اینطوری ( :
جسم، چی، شی، موجود، شیی

چیز :
دکتر کزازی در مورد واژه ی چیز می نویسد : ( ( چیز در پهلوی چیش čiš و تیس tis بوده است . چیز در بیت در معنی شعر به کار رفته است و ناچیز در معنی آنچه تا زیانش لاشه ای می خوانند ) )
ز آغاز باید که دانی درست،
...
[مشاهده متن کامل]

سر ِ مایه ی گوهران، از نخست؛
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آمد پدید
معنی بیت : برای شناختن آفرینش نخست می باید چهار آخشیجان را بشناسی که پدیده های جهان از پیوند و آمیختگی آنها با یکدیگر پدیدار شده اند . آفریدگار از نیست هستی را پدید آورده است ، تا بدین گونه توانایی خویش را آشکار به دارد.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 188 )
به نظر می رسد چیز در پهلوی چیش čiš و تیس tis با واژه ی انگلیسی thing به معنی : چیز, شیء, جامه, متاع, اسباب ماده, جنس, و. . از یک ریشه باشد


ترکیب کلمه چیز و مصدر شدن به معنی اتفاق افتادن، مساله ای پیش آمدن است مثال، چیزی شده که ناراحتی؟ البته در گویش شهرستان بهاباد بیشتر به جای کلمه ی چیز از کلمه طور و مصدر شدن به همان معنای بالا استفاده می شود مثال، طوری شده؟
شئ
جوهر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس