چگونگی

/Cegunegi/

    quality
    position
    circumstance
    cy _
    estate
    fashion
    or _
    status
    tone
    qualily

فارسی به انگلیسی

چگونگی امر
fact(s)

چگونگی بودن
ation _

چگونگی زمین
landform

چگونگی زندگی
life

مترادف ها

circumstance (اسم)
پیش امد، شرح، امر، چگونگی، حال، شرایط محیط، تفصیل، اهمیت، روی داد

quality (اسم)
صفت، نهاد، جنبه، وجود، نوع، چگونگی، کیفیت، خصوصیت، چونی، زاب

manner (اسم)
راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه

condition (اسم)
شرط، حالت، وضعیت، چگونگی، حال، روزگار

state (اسم)
ایالت، حالت، چگونگی، حال، کشور، جمهوری، استان، دولت، کیفیت، دولتی حالت

how (اسم)
راه، چگونگی، روش، طرز، متد، سان، کیفیت

lie (اسم)
وضع، دروغ، چگونگی، افتادن، کذب، خلاف

posture (اسم)
وضع، حالت، مزاج، چگونگی، پز، طرز ایستادن یا قرار گرفتن

modality (اسم)
شرط، قید، چگونگی، ماهیت، کیفیت، عرضیت

how (قید)
چه، چنانکه، چگونگی، چگونه، چطور، از چه طریق، به چه سبب

پیشنهاد کاربران

نحوه
صورت حال. [ رَ ت ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چگونگی. چونی. مَثَل. ماجرا :
صورت حال و خصم خاقانی
مثل مار و باغبان افتاد.
خاقانی.
صورت حال به نوح بن منصور انها کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ) و معتمدی بنزدیک انوشیروان فرستاد و از صورت حال بیاگاهانید. ( کلیله و دمنه ) . بسابقه معرفتی که میان ما بود، صورت حالش بگفتم. ( گلستان ) .
...
[مشاهده متن کامل]

حال سعدی تو ندانی که ترا دردی نیست
دردمندان خبر ازصورت حالش دارند.
سعدی.

چونی . . . . حالت . . . . کیفیت . . . . .
شیوه، روش
کیفیت، وضعیت، حالت

بپرس