چوب

/Cub/

    wood
    timber
    stick
    staff
    rod
    bat
    pole
    spigot
    stake
    switch
    xylem

فارسی به انگلیسی

چوب اب اورد
driftwood

چوب اب یابی
divining rod

چوب اسکی
ski pole, ski stick

چوب اطلس
satinwood

چوب الات
woodwork

چوب الات سازی
woodworking

چوب الف
bookmark

چوب بالسا
balsa

چوب بخاری
firewood

چوب بر
logger, sawyer, woodcutter, woodsman

چوب بری
sawmill, carpentry, lumbering, woodcuting

چوب بری برای مطالعه زیر میکروسکپ
xylotomy

چوب بری زینتی
trim

چوب بست
scaffold, frame-work, lattice, staging, trestle, timber, scaffolding

چوب بست ساختن
frame

چوب بست سازی
scaffolding

چوب بست ها
scaffolding

چوب بلال
cob, corncob

چوب بلوط
oak

چوب بید
willow

مترادف ها

shaft (اسم)
تیر، میل، محور، میله، دسته، خدنگ، گلوله، چوب، پرتو، بدنه، استوانه، دودکش، ستون، بادکش، نیزه، قلم، چاه، چوبه

stick (اسم)
وقفه، وضع، چسبندگی، چسبناک، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، تاخیر، باهو، شلاق، پیچ درکار

bat (اسم)
خشت، خفاش، چوب، چوگان، چماق، شبکور، شب پره، عصا، گل اماده برای کوزه گری، لعاب مخصوص ظروف سفالی، چوگاندار، نیمهیاپارهاجر، ضربت

rod (اسم)
میل، میله، قدرت، چوب، عصا، ترکه، برق گیر

wood (اسم)
چوبی، چوب، بیشه، درختستان، هیزم، جنگل

timber (اسم)
تیر، چوب، کنده، الوار، درخت الواری، صدای خشک، طنین دار شبیه صدای زنگ

stave (اسم)
چوب، چماق، حامل، بند شعر، شیارهای نازک چوب، شبیه لوله، میله نردبان، دنده بشکه

spunk (اسم)
چوب، دلیری، دل، جرات، اتش زنه

پیشنهاد کاربران

چوب واژه ای است فارسی که در زبان فارسی میانه نیز به همان صورت تلفظ می شده است
این واژه هیچ ارتباطی با چوکمک ترکی ندارد .
اقای محسن زبان انگلیسی ارتباطی به فارسی ندارد. طبقه بندی زبانها به هندو اروپایی فقط از لحاظ ساختار زبان می باشد. واژه چوب ریشع ترکی دارد و از چور و چوپ گرفته شده که در ان چوب به معنای خاشاک و چوب کوچک و خیلی ریز اطلاق میشود. همچنین از همین ریشه چوپوق وجود دارد
اقای محسن ببینید جعلی هست یا نه
چوب
چوب به ترکی ��p کلمه ای با ریشه ترکی اصطلاح تکرر دار �op ��r به معنای خورده چوب می باشد که از همینجا معنای دوم آن در ترکی یعنی اشقال استخراج شده است. از همین ریشه کلمه چوپوق به معنی پیپ به وجود آمده است
چوب به زبان سنگسری
چوه joh
هیزومhizom
دار dar
واژه چوب
معادل ابجد 11
تعداد حروف 3
تلفظ čub
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: čōp] ( زیست شناسی )
مختصات ( اِ. )
آواشناسی Cub
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
اصطلاحی عامیانه که بجای واحد پول بکار میرود
معادل انگلیسی آن buck است
چوب چیزی را خوردن= تاوان چیزی را دادن
او چوب سادگی اش را خورد
چوپ در ترکی به معنا زباله هست
روی چوب کردن کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را برای کاری تحریک کردن.
چوب:
《واژه ای فارسی است. 》
چوب در پارسی از ریشه "کوب" است که به معنی تکه ای از یک چیز می باشد. واژه "چوب" هم در زبان پارسی و هم در زبان های دیگر مانند انگلیسی هم خانواده هایی دارد:
هم خانواده های پارسی:
...
[مشاهده متن کامل]

کوب: خرد کردن
کوپه: بخشی از قطار
کوپال: گرز یا هیزم
و . . .
.
هم خانواده های انگلیسی:
chop: تکه گوشت
cheap: ارزان
chip: تراشه
chips: تکه سیب زمینی
shave: تراشیدن
soup: آمیزه ای از خوردنی ها، آش
cup: ظرف کوچک

این واژه فارسیست
چوکمک جعلی است و هیچ معنی ندارد، چکیلمک همان کنار رفتن است، فرورفتن هم باتماق در ترکی است. واژه ی چوب هیچ ارتباطی با این واژگان ندارد.
ریشه ی واژه ی #چوب ✅
به ته نشینات مواد چوپ میگفتند و به معنی آشغال هم استفاده شده است. ♦️
از فعل چوکمک است تفسیر زیر را بخوانیم :
? AT� *��γ - dibe inmek? Ip → ��k -
از فعل چوکمک به معنی به ته فرو رفتن
...
[مشاهده متن کامل]

از این تفسیر برا خرده چوب های روی زمین استفاده شده است و معنی چوب گرفته است.

چوب : [اصطلاح صنعت چوب] ماده‏ ایست که در ساقه , ریشه و شاخه گیاهان چوبی تشکیل می‏ شود و در علم چوب‏ شناسی قسمتی از ساقه درخت را که از بافت زایا تا مغز ساقه قرار گرفته است , چوب می‏ نامند .
چوب ( اصطلاح بنایی ) : در قدیم برای نعل درگاه و ساخت درب و پنجره و حالا برای ساخت درها و ساخت قالب استفاده می شود.
چوب واحد شمارش کبریت است اما در گویش شهرستان بهاباد ( ( شاخ ) ) واحد شمارش کبریت است و به جای چوب کبریت گفته می شود شاخ کبریت.
درضمن شاخ، واحد شمارش مو نیز هست و به جای تار مو گفته می شود شاخ مو.
واحد پول عامیانه بین بازاری ها و یا کاسبها
تومان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس