دوستمان مهر ورزیده فرمودند که فارسی کنونی پیوندی با پهلوی ندارد تنها شمارگان یکسان است بازمانده اش از کجا آمده خدا می داند لابد از ترکی آمده! بنده خدا، نزدیک به صددرصد کارواژه ها ( فعلها ) ی تکواژه ای در پارسی کنونی ریشه در پهلوی دارد در برخی از آنها با کمی دگرش در آواها. ... [مشاهده متن کامل]
نگفتم صددرصد چراکه برخی کارواژه ها یا بنواژه ها دگرش بیشتری دارند برای نمونه هنگاریتن در پهلوی به انگاشتن ( انگاریدن ) در پارسی کنونی دگرش یافته یا فهمیدن را داریم که پارسی سره دریافتن و پی بردن است. در این زمینه ناهمسانی میان پارسی و پهلوی بیشتر در کارواژگان آمیغی یا آمیخته دیده می شود مانند استفاده کردن، تحمل کردن، حرف زدن و. . . که در اینها هم برابر پارسی هست مانند بهره بردن، تاب آوردن، سخن گفتن یا گپ زدن. فرنام ( ضمیر ) ها در پارسی امروزی و میانه ناهمسانی اندکی دارند: در پهلوی: من، تو، اُی، اَما، اَشما، اَویشان یا اوشان. فرنامهای نمایاندنِ ( اشاره به ) نزدیک در پهلوی: این، هین و نمایاندن دور: آن، هان افزونواژها و پیوندواژها در پهلوی: به: پِت با: اَباگ بی: اَبی اگر: اگر از: از در: اندر تا: تا ایتون: ایدون= اینطور، اینگونه را: را، رُ - امروزه نیز در برخی گویش ها رُ ( مانند تهرانی، شیرازی ) ، در برخی را ( مانند اسپهانی، خراسانی ) و در برخی رِ ( مانند مازنی ) بکار می رود. که: کو، در شاهنامه هم گاهی به جای که کو بکار رفته اُ ( و ) : اود، در نوشتار ( ud ) بکار می رفت ولی به گمان بسیار در گفتار به ( u ) کوتاه می شده که امروزه اُ ( o ) گفته می شود چنانچه در کردی همچنان ( u ) گفته می شود. نشانه های جمع نیز در پهلوی مانند پارسی ها و ان بوده است. واژگان پارسی هم که آشکار است نزدیک به همه ی آنها با کمی دگردیسی در آوا از پهلوی گرفته شده اند. شمارگان هم که یکسره با پهلوی یکسان است، شماره ها در پارسی و سانسکریت و لاتین همانندی فراوانی باهم دارند چرا؟ چون همگی از ریشه ی هندواروپایی ند. درباره ی دستور زبان نیز همسانی میان پارسی و پهلوی بیش از ناهمسانی میان این دو است، درواقع ناهمسانیها این است که پارسی کنونی رو به ساده تر شدن رفته ( مانند دگرش همی به می ) همین، نه اینکه چیزی ناهمسان با پهلوی باشد و این دگرشهای دستوری در همه ی زبانها در سنجش با نیای شان دیده می شود. درباره ی زبانهای هندواروپایی شمار واژگان همریشه میان زبانهای هندواروپایی بیش از دوهزار واژه است نزدیک به همین شمار واژه ی هموند و همریشه نیز میان پارسی و زبانهای هندواروپایی دیده می شود گرچه اینگونه واژه ها چند دسته ی واژگانی را دربرمی گیرند: برخی بسیار همانندند، برخی با دگرشهای آوایی همراهند و برخی نیز در ریشه یابیهای تخصصی پی به همریشه بودن آنها برده می شود. برخی واژه های همریشه ی پرکاربرد بی یا با اندکی دگرش آوایی پدر، مادر، بابا، ماما، ننه، بی بی، برادر، خواهر، دختر، تو ( thou در انگلیسی کهن ) ، او، این، شماره های یک تا ده، کارواژه های فراوانی مانند است ( is, est, . . . ) بودن ( be ) ، راندن، بریان کردن ( burn=سوزاندن ) ، ایستادن ( stan. d ) ، گفتن ( quote ) ، مردن ( ریشه mour در اروپایی ) ، ورتیدن در پهلوی و گردیدن در پارسی ( variation=گردیدن، تغییر ) و. . . پسوند نام بنواژ ( اسم مصدر ) ساز - ِ ش در پارسی و شن ( tion ) در زبانهای اروپایی که در پهلوی یشن بوده است. زن ( ژن=زن، زاینده ) ، مرد، ماه، ستاره، سپهر، باد ( wind ) آب، راست، نام، بند، نَه، با ( by ) ، اندر ( inter ) ، پس، پسا ( post ) ، نو ( new ) گاو، سگ، موش، مار ( worm=کرم، خزنده ) ، ورگ پهلوی در پارسی گرگ ( wolf ) ، دار ودرخت ( tree ) ، دارو ( drug ) پا، دست، ابرو، لب، دندان، گلو، استخوان، لِنگ ( leg ) و. . .
درود [ازم استدی] ترکی است؟!!! ازم ترکی است یا استدی؟ از ( افزونواژ یا حرف اضافه ) که ریشه در پارسی میانه یا همان پهلوی دارد، فرنام یا ضمیر چسبان _َ م که بازهم پارسی است و ریشه در پهلوی دارد؛ ازَم=از من - ازَت=از تو - ازَش= از او ... [مشاهده متن کامل]
ازِمان=از ما - ازِتان=از شما - ازِشان=از ایشان، از آنها اگر ازم ترکی باشد به ناچار نمونه های بالا هم همگی ترکیند و ما نمی دانستیم! [استدی] ترکی است؟ من خودم اسپهانی ام. بنواژه ی [استدن] همان [استاندن] و [ستاندن] است، استدی از استدن گرفته شده روشنگری دهخدا و نمونه هایی که برای بنواژه ی استدن از تاریخ بیهقی و مجمل التواریخ آورده درخور نگرش است: استدن. [ اِ ت َ دَ ] ( مص ) سِتَدن. گرفتن : نانی که وی و کسان وی خورده بودند در مدت صاحبدیوانی و مشاهره که استده اند آنرا جمع کرده اند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307 ) . || تسخیر کردن. تصرف کردن : همگان آفرین کردند که چنان حصاری بدان مقدار مردم استده شده. ( تاریخ بیهقی ص 111 ) . مردی از مهتران عرب نام او حمدان قلعه ای داشت سخت عظیم استوار معتضد [ خلیفه ] بِتَن خویش آنجا رفت حمدان بگریخت و پسرش را فرمود تا در حصار استوار کند که آنرا ممکن نبود استدن. ( مجمل التواریخ و القصص ) . ای کاربر گرامی که این همه خوانش و پژوهش فراوان داشته ای! و هوا برت داشته، گمان کردی که استدی عامیانه ی ستاندی است؟ پس بنابراین ترکی است؟ استدی از استدن آمده همانگونه که گرفتی از گرفتن آمده. بنواژه های استدن و استاندن و ستاندن ریشه در پهلوی دارد. {همکنون که اینها را می نویسم بچه هایم دارند باهم یکی بدو ( بگو مگو ) می کنند پسرم گفت من سوم که بودم می رفتم نون می سّوندم ( می ستوندم ) خخخ خدا گذاشت توی دهنش}
واژه چوب در ادبیات پارسی میانه یا پارسیگ.
پاسخ به بهنام رضایی : 1 - زبان ترکی به هیچ وجه زبر ( فتحه ) ندارد پس هر واژه ای که با زبر به کار می برید از فارسی گرفتید . 2 - زبان فارسی ریشه زبانهای اروپایی است و هیچ وجه اشتراکی با زبان آلتایی مغولی و زبان تازه ساخته شده ( 101ساله توسط آتاتورک ) ترکی نداردچرا که پیشتر همه حکومتهای ترک نژاد از زبان فارسی و عربی بهره می بردند. ... [مشاهده متن کامل]
3 - شما اینقدر با زبان فارسی بیگانه هستید که نمی دانید �م� در همه جا به عنوان پسوند اول شخص مفرد کاربرد دارد و از من می شود ازم . 4 - ترکیه یک سریال پخش می کرد به نام �ocuklar Duymasın در آن شخصیتی کمیک وجود داشت به نام سیار طیار که هر واژه ای که می شنید می گفت این را من ساختم و داستانی همانند شما پانترکها برایش می گفت. 5 - به هر حال در هر کجا تحقیق کنید زبان فارسی تنها زبان کلاسیک زنده جهان است.
این نوشته مال ویکی واژه لینک پایین قرار می دهم. From Middle Persian [script needed] ( cwp /čōb/, “wood, stick” ) . Cognate with Central Kurdish چێو ( ��w ) , Sanskrit क्षुप ( kṣupa, “bush” ) . Further connections outside Indo - Iranian uncertain. ... [مشاهده متن کامل]
منابع. Steingass, Francis Joseph ( 1892 ) “چوب”, in A Comprehensive Persian–English dictionary, London: Routledge & K. Paul . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . MacKenzie, D. N. ( 1971 ) “cwp”, in A concise Pahlavi dictionary, London, New York, Toronto: Oxford University Press, page 23 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . Nourai, Ali ( 2011 ) An Etymological Dictionary of Persian, English and other Indo - European Languages, page 77
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
پاسخ به عبدالرضا: 1 - Fars�a ve Orta Fars�a ( Pehlevice veya Part�a ) �ūb چوب 2 - من همه کتاب دیوان لغات الترک را خوانده ام و نوشته ادعایی شما در آن وجود ندارد شما حتی نام کتاب را نیز همانند همه نوشته هایتان نادرست نوشته اید . ... [مشاهده متن کامل]
3 - این کتاب توسط کاشغری برای المقتدی خلیفه عباسی نوشته شده و نقشه ای خیالی در آن ترسیم کرده برای نمونه جایی در نقشه علامت گذاری شده به نام جای پای حضرت آدم یا جایی نوشته دیار یأجوج و مأجوجو اذربایجان را آدربادگان نامیده و غیر ترک دانسته 4 - به نگاه شما مدیاتک در نام کاربری من به چه معنایی است ؟؟؟
چوب واژه ای تورکی است که در پایه جوب می باشد که به چم شاخه باریک و نازک است دیوان الغات تورک ص 267 س 12 ج 1 تصحیح استاد دبیر سیاقی
اونایی که میگین زبان هندواروپایی تقسیم ساختاری فقط میشه بگید چرا واژه های پدر مادر خواهر برادر دختر پسر ناو ستاره ماه سپهر ( sphere لاتین ) تپیدن و آفندن تکیدن و تک زدن و هزاران واژه دیگه هم در متون کهن فارسی اومده هم در متون پیشین اروپا و امروزم استفاده میشه!؟ ... [مشاهده متن کامل]
هر بچه دبستانی ای میدونه اگه یه گروهی رو دو تیکه کنن بعد چند وقت از هم متفاوت میشن زبان های اروپایی ۶هزار ساله از هم جدا شدن میخوای تغییر نکنن!؟ ترکا ۱۵۰۰ساله کلا از هم جدا شدن باز زبون هم رو نمیفهمن! ( در سازمان دولت های ترکی مترجم میارن برای دیدارها!!! ) بعد میخوای مثلا فارسی و آلمانی و انگلیسی بعد ۶هزار سال عین هم باشن باهوش خان!؟
چوب واژه ای است فارسی که در زبان فارسی میانه نیز به همان صورت تلفظ می شده است این واژه هیچ ارتباطی با چوکمک ترکی ندارد .
اقای محسن زبان انگلیسی ارتباطی به فارسی ندارد. طبقه بندی زبانها به هندو اروپایی فقط از لحاظ ساختار زبان می باشد. واژه چوب ریشع ترکی دارد و از چور و چوپ گرفته شده که در ان چوب به معنای خاشاک و چوب کوچک و خیلی ریز اطلاق میشود. همچنین از همین ریشه چوپوق وجود دارد
اقای محسن ببینید جعلی هست یا نه
چوب به ترکی ��p کلمه ای با ریشه ترکی اصطلاح تکرر دار �op ��r به معنای خورده چوب می باشد که از همینجا معنای دوم آن در ترکی یعنی اشقال استخراج شده است. از همین ریشه کلمه چوپوق به معنی پیپ به وجود آمده است
چوب به زبان سنگسری چوه joh هیزومhizom دار dar
واژه چوب معادل ابجد 11 تعداد حروف 3 تلفظ čub نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [پهلوی: čōp] ( زیست شناسی ) مختصات ( اِ. ) آواشناسی Cub الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین
اصطلاحی عامیانه که بجای واحد پول بکار میرود معادل انگلیسی آن buck است
چوب چیزی را خوردن= تاوان چیزی را دادن او چوب سادگی اش را خورد
چوپ در ترکی به معنا زباله هست
روی چوب کردن کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را برای کاری تحریک کردن.
چوب: 《واژه ای فارسی است. 》 چوب در پارسی از ریشه "کوب" است که به معنی تکه ای از یک چیز می باشد. واژه "چوب" هم در زبان پارسی و هم در زبان های دیگر مانند انگلیسی هم خانواده هایی دارد: هم خانواده های پارسی: ... [مشاهده متن کامل]
کوب: خرد کردن کوپه: بخشی از قطار کوپال: گرز یا هیزم و . . . . هم خانواده های انگلیسی: chop: تکه گوشت cheap: ارزان chip: تراشه chips: تکه سیب زمینی shave: تراشیدن soup: آمیزه ای از خوردنی ها، آش cup: ظرف کوچک
این واژه فارسیست چوکمک جعلی است و هیچ معنی ندارد، چکیلمک همان کنار رفتن است، فرورفتن هم باتماق در ترکی است. واژه ی چوب هیچ ارتباطی با این واژگان ندارد.
ریشه ی واژه ی #چوب ✅ به ته نشینات مواد چوپ میگفتند و به معنی آشغال هم استفاده شده است. ♦️ از فعل چوکمک است تفسیر زیر را بخوانیم : ? AT� *��γ - dibe inmek? Ip → ��k - از فعل چوکمک به معنی به ته فرو رفتن ... [مشاهده متن کامل]
از این تفسیر برا خرده چوب های روی زمین استفاده شده است و معنی چوب گرفته است.
چوب : [اصطلاح صنعت چوب] ماده ایست که در ساقه , ریشه و شاخه گیاهان چوبی تشکیل می شود و در علم چوب شناسی قسمتی از ساقه درخت را که از بافت زایا تا مغز ساقه قرار گرفته است , چوب می نامند .
چوب ( اصطلاح بنایی ) : در قدیم برای نعل درگاه و ساخت درب و پنجره و حالا برای ساخت درها و ساخت قالب استفاده می شود.
چوب واحد شمارش کبریت است اما در گویش شهرستان بهاباد ( ( شاخ ) ) واحد شمارش کبریت است و به جای چوب کبریت گفته می شود شاخ کبریت. درضمن شاخ، واحد شمارش مو نیز هست و به جای تار مو گفته می شود شاخ مو.