چنگ

/Cang/

    claw
    harp or lyre
    harp
    [mus.] harp or lyre
    [mus.] quaver
    grip
    clutch

فارسی به انگلیسی

چنگ اندازی
snatch

چنگ دستی
lyre

چنگ دهانگیر
jews-harp

چنگ زدن
scrabble, swoop, scratch, to play on the harp

چنگ زدن با چنگال
claw

چنگ زن
harpist, harper, lyrist

چنگ گرفتن
grasp

چنگ نواختن
harp

چنگ نواز
harpist

مترادف ها

paw (اسم)
پا، دست، پنجه، چنگال، چنگ

grapnel (اسم)
لنگر، قلاب، چنگ، چنگک، چنگک یا قلاب کشتی، قلاب چند شاخه ای

gripe (اسم)
تسلط، گیر، چنگ، شکایت، گله، درد سخت، تشنج موضعی

harp (اسم)
سرند، غربال، الک، چنگ

claw (اسم)
پنجه، چنگال، چنگ، ناخن، سرپنجه جانوران، سر چنگ

clutch (اسم)
چنگال، چنگ، کلاچ، کلاج، وضع دشوار

grip (اسم)
چنگ، گریپ، انفلوانزا، چنگ زنی، نهر کوچک، نزله وبایی نای، ادراک و دریافت، نهر کندن

lyre (اسم)
چنگ

nail (اسم)
چنگال، چنگ، ناخن، گل میخ، میخ سرپهن، میخ، سم

grapple (اسم)
قلاب، چنگ، گلاویزی، دست بگریبانی

pad (اسم)
پشتی، چنبره، جاده، چنگ، لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن

trombone (اسم)
چنگ، ترومبون، شیپور قدیمی، شیپور دارای قسمت میانی متحرک

پیشنهاد کاربران

چنگ پنجه شیر ماده و یوزپلنگ
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا پایین قرار می دهم این واژه در این کتاب هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

چنگچنگچنگچنگچنگ
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
غواص اگر اندیشه کند کام نهنگ
هرگز نکند درّ گرانمایه به چنگ
( استاد سعدی )
چنگ واژه ای فارسی است به معنای ناخن به ویژه ناخن حیوانات وحشی می باشد
در طراحی سنتی ایران نقشمایه ای به نام اسلیمی وجود دارد که طراحان خبره و قدیمی شهر اصفهان به آن چنگ می گویند. همچنین به جای استفاده از عبارت �سر اسلیمی� از عبارت �سر چنگ� استفاده می کنند.
واژگان ( چنگ، چنگال ) واژگانی ایرانی هستند.
در زبانِ اوستایی واژه ( چنگرَ ) به چمِ ( سُمِ جانور، سُمِ شکاف دار، چنگال ) و واژه ( چنگرَ هچ ) به چمِ
( سُم دار، سُمِ شکاف دار ) بوده است ( ن. ک. رویه495 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) ) .
نارِه کشی در گویش شهرستان بهاباد به معنای ناخن کشی و چنگ زدن است، عمل خراشیدن یا فروبردن پنج ناخن دست بر صورت یا پوست خود یا فرد دیگر که به علت رفع خارش یا پرخاشگری یا هرگونه دفاع و حمله انجام می گیرد
...
[مشاهده متن کامل]
و می تواند بدون اثر یا سرخی پوست و یا خراش حاصل از ناخن ها همراه شود. عمل ناره کشی و چنگ زدن بیشتر در جانوران دیده می شود که با خراش دادن چیزی با چنگال خود صورت می گیرد چنگ زدن بعضی از جانوران عموما رفتاری غریزی است و برای نیازهای جسمی و ذهنی آن ها جنبه حیاتی دارد و علت های مختلفی برای این کار وجود دارد از جمله: تهدید و دفاع، بروز احساسات، قوی کردن عضلات، برقراری ارتباط، مراقبت از ناخن ها.

چنگ کلمه ای تورکی است ، از چان ( چانگ ) ترکی وارد فارسی شده است ، از ریشه چینلاتماق به معنی به صدا در اوردن ، همچنین چینقیرتی ، چینقیرداماق ، چینقیراق ( زنگوله ) مشتقات دیگر اون هست
چنگال، مخلب، منقار، تک، نوک، پنجه، دست، اختیار، ساز، خمیده، قلاب، کجک
هارپ
فیروز چنگ : قوی دست
شاه قوی طالع و فیروز چنگ
گلبن این روضی پیروزه رنگ
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۱۸.
ترآفرآزنده : یعنی به چنگ نیامدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)