چنبره

/Canbare/

    circle
    coil
    bend
    pad
    air - cushion
    [ear.] helix
    curl
    loop
    ring
    spiral

فارسی به انگلیسی

چنبره در موتور
cushion

چنبره در کفش
cushion

چنبره زدن
loop, to wreathe oneself

مترادف ها

circle (اسم)
محفل، دور، حوزه، طوق، چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر

bend (اسم)
خم، خمیدگی، گیره، زانویی، زانو، چنبره، خمیدگی پیداکردن، زانویه، شرایط خمیدگی

torque (اسم)
طوق، چنبره، طوقه، گشتاور، گشتاوری، نیروی گشتاوری، نیروی پیچشی

hoop (اسم)
حلقه، تسمه، چنبره، چنبر، انگشتر

core (اسم)
هسته، چنبره، مغز ودرون هرچیزی

cushion (اسم)
پشتی، متکا، چنبره، کوسن، زیر سازی، مخده

coil (اسم)
چنبره، فنر، سیم پیچ، مارپیچ

tassel (اسم)
چنبره، منگوله، کاکل ذرت

pad (اسم)
پشتی، چنبره، جاده، چنگ، لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن

پیشنهاد کاربران

چنبره ی دید جهان ادراک توست
پرده ی پاکان حس نا پاک توست
در هر که تو از دیده ی بد می نگری
از چنبره ی وجود خود می نگری
مولوی
" زُرفین"، حلقه یا چنبری بوده که به چارچوب کوبیده می شد و هنگام بستن در، زنجیر در را به آن قفل می کردند.
حلقه، دایره ، حیطه
سیطره

طوق . . . . . . . . . ، گردنبند

بپرس