circle (اسم)محفل، دور، حوزه، طوق، چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبرbend (اسم)خم، خمیدگی، گیره، زانویی، زانو، چنبره، خمیدگی پیداکردن، زانویه، شرایط خمیدگیtorque (اسم)طوق، چنبره، طوقه، گشتاور، گشتاوری، نیروی گشتاوری، نیروی پیچشیhoop (اسم)حلقه، تسمه، چنبره، چنبر، انگشترcore (اسم)هسته، چنبره، مغز ودرون هرچیزیcushion (اسم)پشتی، متکا، چنبره، کوسن، زیر سازی، مخدهcoil (اسم)چنبره، فنر، سیم پیچ، مارپیچtassel (اسم)چنبره، منگوله، کاکل ذرتpad (اسم)پشتی، چنبره، جاده، چنگ، لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن
چنبره ی دید جهان ادراک توست پرده ی پاکان حس نا پاک توستدر هر که تو از دیده ی بد می نگریاز چنبره ی وجود خود می نگری مولوی" زُرفین"، حلقه یا چنبری بوده که به چارچوب کوبیده می شد و هنگام بستن در، زنجیر در را به آن قفل می کردند.حلقه، دایره ، حیطهسیطرهطوق . . . . . . . . . ، گردنبند+ عکس و لینک