ِچَغَر :سفت و سخت وستبر ، زبر و خشکیده، پینه بسته.
نمونه: آن را میان لب های چغرش جای داد وگیراند. . . .
ماه ها را به امید نان درو چهره چغر کرده بودند. ( کلیدر، ج۶، ص۱۷۵۹ )
محمدجعفر نقوی
چِغَر غلط تلفظی دارد. و درست آن چغل است
چغر/سور/سغر بچم سخت باشد سور پای ان کار است سخت پای ان کار است -
چون چغر گشت بناگوشِ چو سیسنبر تو
چند نازی پسِ این پیرزن زشت چغاز
( ناصرخسرو ) .
چغر/ chegher : سخت
مانند: پوست خشکیده و چغر زمین را - . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
چَغَر/ čagar : درشت و ناملایم و ناهموار و کلفت. گودال
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )
... [مشاهده متن کامل]
تالیف:محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
چغر/ čeger, čagar : ویژگی پوست بدن و دست و پا که بر اثر کار کردن و راه رفتن بسیار ضخیم و سفت شده باشد؛ پینه بسته؛ کبره.
ویژگی گوشت، چرم، یا هر چیز سخت که به آسانی پاره و کشیده یا له نشود.
فرهنگ بزرگ سخن
حسن انوری
انتشارات: سخن
چغر/ chegher : سخت
مانند: در چهره اش که حال زبان چشم هایش هم شده بود، لجاجتی چغر آشکار بود.
کلیدر
محمود دولت آبادی
چِغریدن.
چغراندن کسی.