چشم پوشی کردن


    blink
    excuse
    condone
    disregard
    forbear
    overlook

مترادف ها

connive (فعل)
تجاهل کردن، اغماض کردن، چشم پوشی کردن

overlook (فعل)
چشم پوشی کردن، غفلت کردن، مسلط یا مشرف بودن بر

پیشنهاد کاربران

✍️ turn a blind eye
چشم دربستن ؛ دیده بر هم نهادن. صرف نظر کردن. چشم پوشیدن :
زمحنت رست هر کو چشم دربست
بدین تدبیر طوطی از قفس رست.
نظامی.
ترک ِ مراد گرفتن ؛ از آرزوی خود چشم پوشیدن. بدنبال مراد خود نرفتن. از هوای دل اعراض کردن :
آن را که مراد دوست باید
گو ترک ِ مراد خویشتن گیر.
سعدی ( طیبات )
اغماض ، صرف نظر کردن، نادیده گرفتن، نادیده انگاشتن، غمض عین کردن، گذشت کردن
forgo=

بپرس