چشم

/CaSm/

    i will do it with pleasure! very well
    eye
    [interj.] right oh!
    very well!
    [n.] eye
    [fig.] expectation
    hope
    check

فارسی به انگلیسی

چشم ابی
blue-eyed

چشم از خواب گشودن
awaken

چشم ازار
eyesore

چشم اژنگ
crow's-foot, crows-foot

چشم الکترونی
eye

چشم انتظار
eager, expectant

چشم انتظاری
expectation

چشم انداختن
eye, glance

چشم انداز
bird's-eye view, landscape, outlook, panorama, perspective, scene, scenery, scenic, spectacle, vista, birds-eye view

چشم انداز داشتن
overlook

چشم انداز شهر
townscape

چشم انداز نما
landscape

چشم بد
evil eye, hex, whammy

چشم بر هم زدن
blink, glance, to wink (the eyes), to bat an eyelid

چشم براه
waiting

چشم براهی
prospect

چشم بسته
blindfold, blindfold(ed)

چشم بسته عمل کردن
blindfold

چشم بسته کردن
blindfold

چشم بند
blindfold, blinker, conjuror, juggler, blinkers

مترادف ها

sight (اسم)
بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی

eye (اسم)
بینایی، دهانه، کاراگاه، باجه، عین، چشم، دیده، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی

shiner (اسم)
درخشان، ستاره، واکسی، پول، چشم، ادم باهوش، واکس کفش، چشم کبود شده، ادم زرنگ، چیز درخشنده، کلاه ابریشمی، کفش چرمی برقی

winker (اسم)
چشم بند اسب، چشمک زن، مژه، چشم

optic (اسم)
چشم، شیشه عینک

eyelet (اسم)
حلقه، روزنه، سوراخ، چشم، چشم کوچک

winkers (اسم)
چشم

پیشنهاد کاربران

براستی کسی نبود که چشم را ریشه یابد؟
پیش از رسیدن به چِشم در نخست چاشت را ریشه یابی میکنم تا بطور آهسته دال و درون ریشه یابی آیدپذیرتر باشد ( قابل قبولتر )
چاشت را برخی پرافسوز ناهار و برخی صبحانه چمیدند / چاشت از چاش اِشت یا اِشته آمده و در زبان مازندرانی که باقی مانده از زبان پهلویست چشته خوردن یعنی انتظار درونی داشتن؛
...
[مشاهده متن کامل]

چشته از چِش اِشته ( ( هست و است امروزی = واقع شدن ) همدیس با استان / آستانه و . . . ) آمده یعنی چشم داشتن = چشم واقع شدن = انتظار داشتن
خب متوجه شدیم چاشت میشود انتظار درونی برای وعده غذایی ؛ سوال اینست آیا چِش همان انتظار است ؟ خیر چِش با چِشم و اِش یکی میباشد و همگی به درون اشاره دارند ؛ به واقع شدن اشاره دارند و اشت و است و هست و . . . . تایید کننده این گفتار است و اینک بهتر است بگوییم چشته مازندرانی ( پهلوی ) یا چاشت فارسی میشود انچه در درون واقع شده ؛ خب حالا میتوان متوجه شد برابر انتظار شده از همینرو به چِش = چ اِش = انچه از درون می آید میگفتند یعنی انچیزی که از درون خود نور را می تاباند تا اجسام دیده شوند ( در گذشته فکر میکردند نور از چشم تابیده میشود برای همینت نام آنرا چشم گذاشتند یعنی از درون . . . ) پس نور چشم یعنی نوری که از درون می آید = نور امید و انتظار درونی و چشمه آب یعنی ابی که از درون می آید. . .
خب ایا میتوان متوجه شد چون چشم/چِش به نور و امید و سپیده دم و صبح ( صبا و صب ) و . . . . هم اشاراتی پیدا کرده چاشت را برای صبحانه یا ناهار میتوان بکار برد؟؟ چون هر دو در روز واقع شدند و روز از روشن و روشنایی آمده ؟؟ پاسخ بله میباشد ؛ بنابراین در گذر زمان چاشت را برای صبحانه و ناهار که همان نور امید و انتظار و روشنایی ( نماد موفقیت = همچون پیروزی یعنی دنبال روز و روشنایی بودن ) بوده بکار بردند . نمونه های دیگر:
اشک = آنچه از درون می آید = ابی که از درون انسان به بیرون می آید
عشق که در گذشته اشک نوشته میشد = حس درونی فردی به فرد دیگر
چَشم = انچه بر دل ( دِل همان درون است و دِله در زبان مازندرانی = پهلوی ؛ برابر داخل و درون است ) نشیند ؛ انچه که امروزه به قلب دِل گویند یعنی آنچه در درون انسان است.
#ریشه یابی درست داشته باشیم.

در زبان لکی : چم
لری بختیاری
تی:چشم
مرزنگ:مژه
چشم، کوتاه شده "بر روی چشم، روی چشم" است که همین ها هم کوتاه شده ی "بر روی چشم ( من ) باشد، روی چشم ( من ) باشد" می باشند.
خود واژه چَشم واژه ای پارسی است.
بدرود!
به گمان من، واژه یِ " چشم" که برابر با واژه یِ " باشه، باشد" بکار می رود، با کارواژه یِ " چشتَن" ( بُن کنونی =چش ) " همریشه است .
مجید علیائی
جواب . هیده . . . دیده
واژه چشم
معادل ابجد 343
تعداد حروف 3
تلفظ če ( a ) šm
نقش دستوری قید
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: čašm]
مختصات ( عا. )
آواشناسی CaSm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
خانه تصویر. [ ن َ / ن ِ ی ِ ت َص ْ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم. دیدگانی. جایی که صورتها در آن نقش بندد :
بی ساخته چون اصل خود آید بنظرها
چون حسن تو در خانه تصویر برآید.
میرصیدی ( از آنندراج ) .
طراحی چشم
چشم -
چشم از ریشه هندواروپائی کوک kwek - یا بینائی کرفته شده در فارسی میانه همان چشم نامیده میشود که در اوستا چشمانchashman. ودر سانسکریت ککشاس cacshas.
( بیشتر ریشه یابی های هندواروپائی و هندو ایرانی بوسیله زبانشناس مشهور اطریشی - چکسل واکی Julius Pokorny بین سالهای ۱۸۸۷تا ۱۹۷۰ تدوین شده، او پرفسور زبانشناس دانشگاهای اروپا بود. گرچه ریشه های ابتدائی زبانها با شکل و مرفولژی زمان کنونی واژه ها کاهی همخوانی ندارند ولی اکثرا با یکدیگر وابسطه هستند چنانچه در بالا kwek - با chashman یا کسمان شباهت مرفولژیکی ندارد ولی دانش واژه شناختی این پدیده را به حقیقت پیوند میدهد. در مثال دیگر واژه تار و تنبدن خیلی شبیه ریشه هندواروپائی تنten - میباشد )
...
[مشاهده متن کامل]

بینش . در اینجا به معنی دیده / چشم به کار رفته است .
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
حافظ
بخش های مختلف چشم انسان به انگلیسی 👁 👁
✅ eyeball = تخم چشم
✅ eyelid = پلک
✅ eyelash / lash = مژه
✅ sclera /white = صلبیه، سفیدی چشم
✅ retina = شبکیه
✅ iris = عنبیه
...
[مشاهده متن کامل]

✅ cornea = قرنیه
✅ vitreous body / vitreous humour = زجاجیه
✅ lens = عدسی
✅ ciliary muscle = ماهیچه مژگانی
✅ tear duct = مجرای اشکی
✅ optic nerve = عصب بینایی

#چشم
از واژه čašm کسم است: به چم ( معنی ) اندام که با آن میشود دید.
دگرگونی این واژه را از ۵۰۰۰سال پیش تا کنون نگاه میداریم:
آریایی: *kʷeḱ - کِک به چم دیدن و ببین
( این واژه همچنان در گویش اسپهان ( اصفهان ) کاربرد دارد و آغاز گفتگو خود از ان بهره میبرند.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه: کِکه ( ببین ) ما افتاب نزده باس پاشیم.
ایران باستان: kʷ� - kʷḱ - u - s, اندام برای دیدن.
ایران باستان: *č�kšuš و *č�šma کوتاه شده واژه پیش
پهلوی: čašm. کَسم ( اندام دیدن )
پارسی نو: چشم
References
^�Platts, John T. � ( 1884 ) , “چشم”, in�A dictionary of Urdu, classical Hindi, and English, London: W. H. Allen & Co.
@iranaryan. مارا در ایتا دنبال کنید

چشم راست دقیقتر میبینه و چشم چپ روشنائی بیشتر دریافت میکنه.
چشم زن بهتراز چشم مرد میبینه ورنگ بیشتر حس میکنه وتفاوت سایه ها بیشتر دقت میکنه.
کلا ومختصرا حسگرهای زن از مرد؛ دقّتی بیشتر دارند ( لمسی، شنوائی، چشائی، دیدنی، . . . ) چون برای مادر شدن خلق شده وبرای نگهداری از بچهاشه ودفع خطر.
...
[مشاهده متن کامل]

متأسفانه از این میزات وقدرات برای کاری دیگری استفاده میشن؛ مانند عکاسی، طراحی فوتوشاپ؛ تست طعم محصولات غذائی برای کارخانجات . . . .
بزرگترین نعمت ولذّت برای هر زن؛ مادر شدن که با زندگی لاکچری ومدرن تنزل مرتبه شده واسمش گذاشتن:"خانه داری".
ملت بدون مادرخوب یعنی نابودی واضمحلال.
"سقوط ملّتها با إفساد مادرها تحقق میشه": منش کشورهای قدرتمند برای تسلط بر ملتهای ضعیف.

واژگان انگلیسی مرتبط با چشم :
اختلالات و بیماری های شایع چشم
Common eye disorders and diseases
vision loss/Blindness : از دست دادن بینایی - کوری
Age - Related Macular Degeneration : تباهی لکه زرد
...
[مشاهده متن کامل]

Cataract : آب مروارید
Diabetic Retinopathy : رتینوپاتی دیابتی
Glaucoma : آب سیاه یا گلوکوم
Amblyopia : تنبلی چشم
Strabismus : انحراف چشم - لوچی - چپ چشمی - استرابیسم - قیچی
Vision/Visual impairment ( Low Vision ) : کم بینایی یا کاهش بینایی
Nyctalopia : شب کوری
Color blindness ( color vision deficiency ) : کور رنگی
Achromatopsia/Total color blindness
Eyestrain
Retinal detachment : جداشدگی شبکیه یا پارگی شبکیه
Refractive error/ Refraction error : نابهنجاری شکستی چشم / عیوب انکساری چشم
Far - sightedness / Long - sightedness / Hypermetropia / Hyperopia : دوربینی
Myopia / Near - sightedness / Short - sightedness : نزدیک بینی
Astigmatism : کژبینی - آستیگماتیسم
Blurred vision : تاری دید
Presbyopia : پیرچشمی
Retina : شبکیه
Cornea : قرنیه
Iris : عنبیه
Pupil : مردمک
Aqueous humour : زلالیه
Sclera : صُلبیه
Pigment : رنگدانه
Lens : عدسی

چشم را در پارسی دری چشم و چم گویند و چم را در سورانی چاو گویند در هرات و مرو و بسیار جای خراسان و پهله ای ( فیلی ) و بلوچان چم گویند و چشم را دیده ( تیته - تیه ) و جهان بین گویند
چشم ها را خدا به ما بخشیده است و باید خوب از ان ها نگه داری کنیم
دیده . . . .
چشم قسمتی از بدن ما که در صورت ما قرار دارد و خداوند آن را برای دیدن ما انسان ها قرار داده تا بتوانیم ببینیم 👁
" بنام خدا "
در گویش محلی لری ( کهگیلویه ) به چشم
" تیه " گفته میشه.
تیه کال = چشم قهوه ای . . . . . کال = قهوه ای
پات سر تیم = قدمت بر چشم
دیده، عین، دید، رویت، نظر، نگاه، امید، انتظار، توقع، عزیز، گرامی، چشم زخم، حدقه
چشم عضو بینایی، یکی از حواس پنگانه انسان و بلکه مهمترین آنهاست ؛ بدون چشم، روشنایی و انواع طیفهای نوری برای انسان معنایی ندارد، انگار که کره زمین نچرخیده و تاریکی را به روشنایی واگذار نکرده است. بدون چشم زندگی برای انسان و بسیاری از جانوران مشکل و طاقت فرسا می شود و آن عبارت است از عضوی کروی شکل در قسمت سر که نور مستقیم یا انعکاس یافته از مردمک آن وارد و تصویری معکوس در روی شبکیه تشکیل می دهد ، بوسیله اعصاب بینایی با مغز ارتباط داشته و مغز با تجاربی که از قبل دارد ، احساس می کند نوری که وارد چشم شده، نور منبعی مانند خورشید یا ستاره ای دیگر ، چراغ و نظایر آن و یا برگردان شده آن نورها بوسیله جسمی است که خود منبع نمی باشد. ما این فرایند را دیدن می نامیم.
...
[مشاهده متن کامل]

چشم کلمه ای است پارسی و کلمه " دیده " مترادف آن می باشد.
چشم به ترکی، " گؤز " نامیده می شود.

دوختنِ چشم: کنایه ی ایما از پرهیز و دوری از گزند و آسیب
[ چو چشم زمانه بدوزم به گنج
سَزد گر سپهرم نخواهدبرنج ]
دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسد: ( ( به گمان، این کاربرد کنایی بر پایه ی نیرویی آزارگر و زیانْ سان پدید آمده است که آن را نهفته در چشم میدانسته اند و چشم زخم می نامیده اند. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳۱۵.
چشم : به چشم ، حتما .
( ( "چشم شاید پنچشنبه امد ـچشم ـامشب لیست خرید را بدهید به نعیم فردا می فرستم بخرد ــ چشم گوشت را خودم می خرم ـ چشم حتما از امیر می خرم . غیر از خشکشویی رفتن فعلا با نعیم کاری ندارید. ؟چشم چشم خداحافظ. "گوشی را گذاشت. ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 12 . ) )

عین
معنی به کردی
چاو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس