چسب

/Casb/

    adhesive
    binder
    binding
    cement
    glue
    gum
    paste
    size
    muciage
    sticking - plaster

فارسی به انگلیسی

چسب اجری
ivy

چسب پلاستیکی
epoxy

چسب پوش
viscid

چسب دیواری
ivy

چسب زخم
band-aid, patch, sticking plaster

چسب زدن
paste

چسب زدن به
glue

چسب زده
gluey

چسب سان
colloid

چسب مالیده
sticky

چسب مانند
gluey

چسب کشدار
rubber cement

مترادف ها

paste (اسم)
چسب، خمیر، نوعی شیرینی، سریش، گل یا خمیر

glue (اسم)
چسب، غرا، سریشم، سریش، چیز چسبناک

birdlime (اسم)
چسب، کشمشک

lime (اسم)
چسب، کشمشک، لیموترش، اهک، سنگ اهک، اهک زنی

gum (اسم)
چسب، صمغ، لثه دندان، انگم، قی چشم، درخت صمغ

mucilage (اسم)
چسب، لعاب، لزوجت گیاه، اب لیز

gluten (اسم)
چسب، موم اندر اب، ماده چسبنده گندم، ماده لزج

agglutinate (صفت)
چسب، چسباننده، التیام اور، دوای التیام اور

پیشنهاد کاربران

چسب ؛ جذب
جاذبه ؛ جذب ، چسب ، چسبیدن ، چسبیده شدن
جاذبه قابل تبدیل به چاسبه
چاسبه ، چستن ، جستن ، جستار
جستار ؛ جُستن ، جُسته شده، جوئیده شده ، یافته ، تحقیق ، نتیجه ، کند و کاو شده ، رسیده های علمی جذاب ، حاصل شده ، مطالب جستجو شده ی جذاب علمی
...
[مشاهده متن کامل]

جستار ؛ مطالب جذابی که منجر به کشیده شدن انسان به سمت آن برای مطالعه می شود.
جُستن قابل تبدیل به جُزتن که منتهی به کسب جایزه و جزیه و مجهز شدن و جائز شدن و مجاز شدن و مجذوب شدن و جاذبه می شود.
جزیه ؛ جایزه
اجازه ؛ مجوز ، مجاز کردن
جایزه ؛ جزیه و جزا جهت اجازه و مجاز بودن و ادامه ی انجام کار و جایز کردن با تایید و تصدیق
مجیز ؛ مجازی ، مجاز بودن ، اجازه داشتن ، جایز کردن ، جایزه دادن ، مجوز دادن ، تصدیق و تایید کردن
مجیز گو ؛ تصدیق کننده و تایید کننده

رزین
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه چسب از ریشه ی واژه چسبیدن فارسی هست
چسبچسبچسبچسب
چسبیده، چسبِ هم=کنارِ هم، به هم چسبیده
در لکی به چسب دویس گفته می شود. مثلا دویسیا:یعنی چسبیده شده
چسب : tape