چرکین کردن


    begrime
    contaminate
    dirty
    mire
    smirch
    smudge
    spot
    sully

مترادف ها

befoul (فعل)
کثیف کردن، چرکین کردن، الوده کردن

پیشنهاد کاربران

چرکین کردن. چرکین شدن: [اصطلاح زور خانه ای] موقعی که می گویند فرضا پرویز در کشتی گرفتن منوچهر را چرکین کرده اراده آنها از این اصطلاح آن است که منوچهر به زمین نخورده اما لکه دار شده چنانچه در گل کشتی میرنجات
...
[مشاهده متن کامل]
مشاهده می شود سابقا ترکیب زشت شدن به جای چرکین شدن مستعمل بوده و یا چون میرنجات اصفهانی است، اصطلاح مزبور منحصر به اصفهان بوده است.

بپرس