چروک

/Coruk/

    furrow
    pucker
    rumple
    seam
    wrinkle
    shrinkage
    crimp

فارسی به انگلیسی

چروک انداختن
purse

چروک دار کردن
crease

چروک دارشدن
crease

چروک شدن
wrinkle

چروک کردن
wrinkle

مترادف ها

wrinkle (اسم)
چین، چروک، چین خوردگی، اژنگ

pucker (اسم)
چین، جمع شدگی، چروک

shrinkage (اسم)
انقباض، چروک، چروک خوردگی، اب رفتگی

plica (اسم)
چین، شکن، تاه، چروک

puckery (صفت)
چروک

rotten (صفت)
ضایع، فاسد، خراب، پوسیده، چروک، زنگ زده، روبفساد

wizen (صفت)
خشکیده، لاغر، چروک، پژمردهیا پلاسیده

پیشنهاد کاربران

crumpled چروکیده
در ترکی به همه نوع نان ( چُرَک ) میگن
و چوروک به پوسیده شده میگن
مثلا دمیر چوروموش یعنی آهن پوسیده
چوروک در ترکی به معنی پلاسیده و مندرس هست
آبشار در زبان مُلکی گالی

چین و شکنی که در پارچه و لباس بعلت نشستن و یا شستن و خشک کردن و یا هر علت دیگری بوجود می آید که در گویش شهرستان بهاباد به جای آن از واژه ی ی کرچو korchu استفاده می شود.

بپرس