عطف کردن، تغییر دادن، بر گرداندن، پیچاندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، منحرف شدن، معطوف داشتن، چرخ زدن، پشت و رو کردن، تاه زدن، گشتن، گرداندن، معکوس کردن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، دگرگون ساختن
rotate(فعل)
سیر کردن، چرخ زدن، چرخیدن، چرخاندن، دوران کردن، بر محور خود گردیدن
gyrate(فعل)
چرخ زدن، دوران داشتن
eddy(فعل)
چرخ زدن
pirouette(فعل)
چرخ زدن
gyre(فعل)
چرخ زدن
spin(فعل)
خیط و پیت کردن، چرخ زدن، فر زدن، چرخیدن، چرخاندن، ریسیدن، رشتن، تنیدن، به درازا کشاندن
پیشنهاد کاربران
چرخ خوردن
ring چرخیدن، چرخ زدن ( دور ) dogs were ringing the herd سگ ها دور گله چرخ می زدند.
چرخ زدن :کنایه از دوره گردی ، آوارگی. ( ( گرد سر دولتیان چرخ ساز تا شوی از چرخ زدن بی نیاز ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 407 . )