چراندن


    to graze
    pasture
    to (cause to) graze or pasture

مترادف ها

graze (فعل)
خوراک دادن، چریدن، خراشیدن، چراندن، تغذیه کردن از، گله چراندن، چرانیدن

feed (فعل)
جلو بردن، طعمه کردن، خوراک دادن، پروردن، سیر کردن، خوردن، خوراندن، قورت دادن، غذا دادن، چراندن، تغذیه کردن، خواربار تامین کردن

summer (فعل)
چراندن، تابستان را بسر بردن

grass (فعل)
چریدن، چراندن، با علف پوشاندن، چمن زار کردن، علف خوردن

pasture (فعل)
چریدن، چراندن، تغذیه کردن، چرانیدن، چریدن در

پیشنهاد کاربران

بپرس