چال

/CAl/

    cavity
    crater
    dimple
    ditch
    hole
    hollow
    pit
    sinkhole
    socket
    trench

فارسی به انگلیسی

چال افتادن
dimple

چال انداختن
dimple

چال دار
dimply

چال دام
pitfall

چال در اسفالت
pothole

چال در سنگ فرش
pothole

چال زیر بغل
armpit

چال مار
pit viper

چال کردن
bury, dig, to bury

مترادف ها

hole (اسم)
سفت، روزنه، سوراخ، خندق، غار، گودی، غول، منفذ، رخنه، فرجه، نقب، حفره، گودال، چال، فرج، لانه خرگوش و امثال ان

trench (اسم)
خندق، حفره، گودال، چال، سنگر، جان پناه، استحکامات خندقی، شیار طولانی

pit (اسم)
خندق، حفره، گودال، چال، مغاک، سیاه چال، چاله، چاه، هسته البالو و گیلاس و غیره

cavern (اسم)
غار، غول، مغاره، حفره، گودال، حفره زیرزمینی، چال

fossa (اسم)
روزنه، حفره، گودال، چال، فرو رفتگی

fosse (اسم)
خندق، گودال، چال

lubritorium (اسم)
چال، محل روغن کاری، چاله سرویس، جایگاه مخصوص روغن کاری ماشین

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس مسیر اشتقاق واژگان پارسی دکتر علی نورایی
واژه ی چالاک از ریشه ی واژه ی چلیدن فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

چالچالچالچال
منبع. عکس مسیر اشتقاق واژگان پارسی دکتر علی نورایی
واژه ی چال از ریشه ی واژه ی چالیدن فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

چالچالچالچال
چال به گویش بختیاری یعنی لانه و آشیانه حیوانات یا پرندگان
در افغانستان برای حیله و نیرنگ در فسمت شمال افغانستان مخصوصا ولایت پروان پنجشیر و کاپیسا و مساوی به ترفند استفاده میشه.
چال در ترکی به معنای زدن هست البته هر نوع زدن مثل زدن در ربودن و مثل ساز زدن و . . .
چال به تورکی = زدن
واژگان ( چار، چاره، چال، چاله، چالش ) همگی از یک ریشه هستند. دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در روندِ زبان پارسی و زبانهای هندواروپایی رواگمند ( رایج ) بوده است. برای نمونه در پسگشتِ ( رفرنس ) زیر، واژه یِ
( چار ) به دیسه یِ ( چال ) ، چارَگ ( چاره ) به دیسه یِ ( چالَک ) ( چاله ) ، نیز واگویی می شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه 21 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچکِ پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
( به واژگانِ درونِ کروشه یا براکت با آوایِ ( ل L ) ، ریز بنگرید. )

چال
چال هر سپید پیشانی را گویند پیشانی هرچه پیش باشد -
چال هر گودی و خانه جانواران
وچال هوبره است و هردو پارسی است

به بز سیاه رنگ صورت سفید چال می گویند
چال ( chal ) : [ اصطلاح چوپانی ] گاو پیشانی سفید.
گود
منطقه چال چهل آب*چلویان. چلبیان. چلو*در اندیکا
محل سکونت طایفه خلیلی بیگیوند زیلایی *منجزی پلنگ *
********
طایفه چال لو چلبیانلو در ارسباران
تیره منجوان طایفه چلبیان لو
در زبان لری بختیاری به معنی
گودال
Chal
در زبان لری بختیاری به معنی
گودال.
Chal
در زبان لری بختیاری به معنی
گودی. گودال. جایی سرسبز
در بین دو کوه
لانه پرنده _گوداال بالای تپه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)