چاق

/CAq/

    corpulent
    fat
    fleshy
    meaty
    overweight
    puffy
    stout
    well-fed

فارسی به انگلیسی

چاق شدن
batten, fatten

چاق و تپل کردن
round

چاق و چله
chubby, plump, rotund, round, sleek
plump, buxom, squab

چاق و چله بودن
plumpness

چاق و کوتاه
tubby

چاق و کوتاه قد
pudgy

چاق کردن
batten, fatten

مترادف ها

fat (اسم)
پیه، چاق، چربی

creesh (اسم)
چرب، چاق

pudgy (صفت)
چاق، گوشتالو

fattish (صفت)
چاق

podgy (صفت)
چاق، گوشتالو

replete (صفت)
مشبع، انباشته، لبریز، چاق، پر مایه، کاملا پر

fatty (صفت)
چرب، چاق، چربی مانند، متمایل به چاق

fat (صفت)
چرب، چربی دار، فربه، چاق، ضخیم، سمین

thick (صفت)
سفت، انبوه، گل الود، چاق، کلفت، ستبر، ضخیم، تیره، غلیظ، پر پشت، چاق و چله، گرفته، ابری، زیاد، صخیم

blubbery (صفت)
ورم کرده، چاق، حباب وار

pursy (صفت)
تنگ نفس، فربه، چاق، گوشتالو، ثمین

lob (صفت)
چاق، چاق و چله

beefy (صفت)
سفت، فربه، چاق

tubby (صفت)
فربه، چاق، خمره وار، بشکل وان

obese (صفت)
فربه، چاق، گوشتالو

chubby (صفت)
چاق، گوشتالو

overweight (صفت)
چاق

massy (صفت)
چاق، جسیم، جامد، وزین

پیشنهاد کاربران

واژه چاک از سورا سنی پراکریت به ارث رسیده است
𑀘𑀓𑁆𑀓 ( cakka ) ، از سانسکریت चक्र
( c�kra، �چرخ� ) ، از پروتو - هند - آریایی *ćakr�m، از پروتو - هند - ایرانی *čakr�m، از پروتو - هند - اروپایی *kʷ�kʷlos ( �دایره، چرخ� ) . با مراتی चाक ( کاک ) . دوبل چکر ( cakkar, cakra ) و چرخہ ( carxā ) . واژه چک و چاق و چاقو ( چاکو ) از ریشه ی این واژه هستند که اشتباه به زبان دیگر خواهد شدند.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها. Qureshi, Bashir Ahmad ( 1971 ) “چاک”, in Kitabistan's 20th Century Standard Dictionary‎, Lahore: Kitabistan Pub. Co.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . .
John Shakespear ( 1834 ) “چاک”, in A dictionary, Hindustani and English: with a copious index, fitting the work to serve, also, as a dictionary of English and Hindustani, 3rd edition, London: J. L. Cox and Son

منابع• https://dsal.uchicago.edu/cgi-bin/app/qureshi_query.py?qs=چاک&searchhws=yes&matchtype=exact• https://search.worldcat.org/title/875051092
چاق، تغییر یافته عبارت چو - ق می باشد ، ( یعنی همچو ق و همانند ق ) ،
به شکل حرف ق دقت داشته باشید که به شکم برآمده انسان شبیه می شود.
پروار
کلمه چاق در لغتنامه
چاق
تُپُل
البته
دکتر کزازی در مورد واژه ی " چاک" می نویسد : ( ( ریشه و معنای بنیادین چاک بر من روشن نیست. آیا ”چاک “ ریختی است از چک، در چکیدن؟ سرشکهای آب نیز، آنگاه که فرو می ریزند، فرو می شکافند و از هم می پاشند. انگار که چاق در ”چاقو ”نیز ریختی است از "چاک ": چاقو ( =چاکو ) ابزاریست که با آن چیزی را چاک می زنند و می شکافند. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( فکند آن تن شاهزاده به خاک
به چنگال کردش کمرگاه چاک ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 243. )
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇

واژه چاق
معادل ابجد 104
تعداد حروف 3
تلفظ čāq
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [ترکی]
مختصات ( ص . )
آواشناسی CAq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
اشتباه این واژه به هیچ وجه پارسی نیست
بسیارگوشت ؛ فربه. فربی. چاق. سمین :
شد بگرمابه درون استاد غوشت
بود فربه و کلان بسیارگوشت.
رودکی.
واژه چاق
معادل ابجد 104
تعداد حروف 3
تلفظ čāq
نقش دستوری صفت
ترکیب čāq ( صفت ) [پهلوی]
مختصات ( ص . )
آواشناسی CAq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
واژه چاق کاملا پارسی است چون ترکی آن می شود یا که واژه پارسی آن وارد ترکی شده واژه چاقو صد درصد پارسی است
ساغ ترکیه و در تمام زبان های هم استفاده میشه. Cognate with Old Turkic 𐰽𐰍‎ ( saɣ ) [2], Old Uyghur [script needed] ( sağ, “healthy” ) ; Tatar сау ( sau ) , Kazakh сау ( sau ) , Karachay - Balkar сау ( saw ) , Kumyk сау ( sau, “healthy” ) ; Kyrgyz соо ( soo, “healthy” ) , Southern Altai су - кадык ( su - kad�k, “healthy” ) or су ( su, “healthy” ) , Uzbek sogʻ ( “healthy” ) , Uyghur ساق‎ ( saq, “healthy” ) . چوخ هم ترکیه . بدون منبع برای خودت هر چی دلت میخواد میگی منابع:^ Starostin, Sergei; Dybo, Anna; Mudrak, Oleg ( 2003 ) , “*sạg”, in Etymological dictionary of the Altaic languages ( Handbuch der Orientalistik; VIII. 8 ) , Leiden, New York, K�ln: E. J. Brill
...
[مشاهده متن کامل]

^ Nadeljajev, V. M. ; Nasilov, D. M. ; Tenišev, E. R. ; Ščerbak, A. M. , editors ( 1969 ) Drevnetjurkskij slovarʹ [Dictionary of Old Turkic] ( in Russian ) , Leningrad: USSR Academy of Sciences, Nauka, page 480.

چاقچاقچاقچاق
منابع• https://en.m.wiktionary.org/wiki/sağ
پُتا
در گفتار لری :
واژه ی چاق را چاغ می گویند و بسیار پرکاربرد می باشد و به شکل های زیر در گفتار می اید:
چاغی مُچاغی= احوال پرسی، خوش و بش
چله چاق= فربه
چاغی و دماغی= سرحالی، خوش بودن
قلیان را چاغ می کنند
...
[مشاهده متن کامل]

چاغ کردن گوسفند = فربه کردن گوسفند
چاغ بودن گوسفند = فربه بودن گوسفند
برای حیوان بیشتر از چاغ به معنای فربه استفاده می کنند که نشان از باستانی بودن آن در گفتار لری است.
برای انسان از واژه های زیادی استفاده می شود که در گفتار میانکوه دزفول بیشتر از واژه ی قوین استفاده می شود به معنای آدم چاق.
قوین = چاق، فربه
قوینه = چاقالو
از واژه های: آدم گرفته، چهارشانه، تِنگ، پُر، چاغ، کلفت و. . . هم استفاده می شود.

در لری بختیاری میگیم �تِنگ�
که برابر �تَنگ� در پارسی میشه
مثل اینکه اونقدر چربی روی هم جمع شده که پوستش براش تنگ شده
٠٢ساز، سازه، ساختن، سازمان، سخت:
《واژگانی فارسی هستند》
ساز و ساختن از ریشه ی 《ساگ و راست》به معنی درست و تندرست هستند.
واژه ی ( ساگ ) واژه ای فارسی است ، که در زبان پارسی پهلوی و زبان های ایرانی هم هست.
...
[مشاهده متن کامل]

ساگ=چاق، چاک ( فارسی امروزی )
ساگ= ( به همین شکل در کوردی )
ساخ= ( کرمانجی )
"ساگ "بصورت ساغ وارد زبان ترکی شده، البته در ترکی آذربایجانی بیشتر بکار می رود.
🚫حتی واژه ی ( چوخ ) در ترکی هم از ( ساگ فارسی ) گرفته شده🚫
🚫دروغ های پانترکیسم:
۱=چیزی به نام ساخت در ترکی نیست
۲=هیچگاه واژه ای به نام سختیت ، ساخیت به معنی سخت در درترکی نیست. و واژه ی ( چتین ) بکار میرود.
۳=واژه ساز در ترکی به شکل دوزتماخ است.

من بررسی کردم دیدم که آقا محسن کلا اشتباه معنی کرده چرا که ساگ رو سرچ کنید نوشته معرب ساج هست که ربطی به این ندارد
چاک را سرچ کردم و دیدم نوشته شکاف ربطی ندارد
معانی چاق در ترکی؛ فربه، سلامتی و تندرستی، زمان ، عصر و دوره و درست و روبه راه کردن
...
[مشاهده متن کامل]

ساغول و ساغلا و سالیق و ساغلام به معنی درست و سلامت
ساق یا ساغ دوش که سرچ کنید یعنی دست راست
ساغ معنی جهت و سمت و همچنین راست هم هست.
چاق و چاقالو و چاقلام هم برای تپلی هست
چاخ چاغ و ساغ برای زمان و دوره زمانی

چاق . ۞ ( ترکی ، ص ) سمین . درشت . فربی . بسیار گوشت . مقابل لاغر. سطبر. ( غیاث ) . فربه و کلفت از انسان و حیوان . ( فرهنگ نظام ) . فربه . ( ناظم الاطباء ) . || بمعنی صحت باشد. ( برهان ) . صحیح و تندرست . ( آنندراج ) . تندرست . ( غیاث ) ( فرهنگ نظام ) . تندرست و سلامت . ( ناظم الاطباء ) . - دماغ کسی چاق بودن ؛ در تداول عامه کنایه از درآمد کافی داشتن . دولتمند و صاحب ثروت بودن . از داشتن ثروت یا بسبب دیگر تردماغ و خوشحال و بانشاط بودن ، چنانکه گویند: دماغش چاق است : ز بوی خامه ٔ نرگس دماغ من چاق است شکفتن دل من هم چو گل به اوراق است . ملاطغرا ( از آنندراج ) . و به معانی بالا با فعل شدن نیز مصطلح است و گویند: دماغش چاق شد؛ تازگی ها دماغش چاق شده و غیره : شود ز حاصل خود هر کسی دماغش چاق که هست شربت خشخاش باغبان زنجیر. ( از آنندراج ) . - دماغ چاقی کردن ؛ در اصطلاح عامه بمعنی احوالپرسی کردن است . - زیر چاق بودن یا زیر چاق نبودن ؛ در اصطلاح عوام بمعنی ماهر بودن و مسلط بودن یا نبودن و متمایل بودن یا تمایل نداشتن به انجام کاری یا امری است . و رجوع به فربه و تندرست شود. || تر و تازه . ( آنندراج ) . ( فرهنگ نظام ) . تازه . ( غیاث ) . || قوی . ( غیاث ) . توانا. ( ناظم الاطباء ) . || نغز، در ترکی . ( فرهنگ نظام ) . || چست . ( غیاث ) . || خوش . ( ناظم الاطباء ) . || اندک ، در ترکی . ( فرهنگ نظام ) . || ( اِ ) بمعنی زمان هم هست ، چنانکه گویند در چاق آدم یعنی در زمان آدم و بعضی گویند به این معنی ترکی است . ( برهان ) ( آنندراج ) . در ترکی بمعنی وقت . ( فرهنگ نظام ) . هنگام و وقت ، مأخوذ از ترکی . ( ناظم الاطباء ) . || آواز رحم ، در ترکی . ( فرهنگ نظام ) . || امر به گزیدن و نیش زدن و چغلی کردن است ؛ در ترکی . ( فرهنگ نظام ) .
...
[مشاهده متن کامل]

همان طور که گفته شده چاق از ریشه ترکی چاق و ساغ و ساق به معنی زمان سلامت و زمان و اندام و غیر هست

سمین . فربه .
اولن که به اقای مرزبان بگم که ما میدونیم چی هستیم
در واقع چیزی به نام کرد ندارم ترک در ایران داریم از اول هم بوده
روستاییان اوستا زبان بما نگن کی هستیم
بچه واژه چاق با فعل چاق یا همون چاقیدن و چاق کردن فرق میکنه و چاقیدن در واقعیت همون چاخ و چاخ کردن و چاخیدن است که برای بار کردن ( بیشتر چیزایی مث قلیون و سیگار ) به کار میره ولی چاق به معنا وزن زیاد است
در شهر برازجان در استان بوشهر ما میگیم قلیون رو چاق کن داداش یا مثلا میگیم عامو جر و بحث چاق نکنا!
در شهرستانهای استان فارس مرسوم است که می گویند: فِتنه چاق نکن یعنی جر و دعوا راه نینداز و باعث دعوا نشو
البته اینکه چاغ است یا چاق دقیقا مطمئن نیستم.
هر چند در لهجه عرب خمسه استان فارس به شکل چاغ تلفظ می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

یا سیگارت را چاق کن یعنی سیگارت را روشن کن.
کار چاق کن یعنی کار کسی را راه بیندازد و به دیگران در حل مشکلات کمک کردن. مثل کمک در دادگاه و غیره برای سریعتر رسیدن به نتیجه کار.

معنی به کردی
قه له و
سمن
سمین
آدمی که اندام بدی دارد. شکم، باسن یا ران بزرگ. سلامتش در خطر است. معنی گامبو، خپل، خیکی، تپل، گامبالو و . . . را نیز می دهد.
در زبان لری واژه چاق نداریم، معادل چاق در زبان لری "مَس"
زفت
این واژه ترکی است و chubby برگرفته شده از ترکی است!
معنی: خپل، کُپُل ( تُپُل ) ، گامبو و. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس