brunch, brunch
فارسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
دوست گرامی حمید فرهاد ؛ میپذیرم پذیرفتن آن سخت است اما برای ریشه یابی باید با چند زبان آشنا بود و سپس ریشه یابی رو انجام داد.
چشم داشت داشتن را در فارسی چه میگویند؟؟؟ ایا چیزی جز انتظار است؟؟؟؟
چاشته خوردن در زبان مازندرانی را چه میگویند؟؟؟ آیا چیزی جز توقع و انتظار است؟؟؟
... [مشاهده متن کامل]
چاشت و ناهار را چه میگویند ؟؟؟ آیا چیزی جز صبحانه و ناهار است؟؟؟ که صبحانه چون در روز و روشنایی واقع شده همان نور و روشنایی امید و انتظار پیروزی را میرساند؟؟؟ آیا پایا ن شب سیه سپیده را نشنیده ایید؟ آیا در شب یلدا نمیدانید انتظار رفتن سیاهی را به سر میکشیدند؟؟ آیا در ایران کهن درباره با نبرد سیاهی و سپیدی صحبت نشده؟؟؟ زبان از ابتدایی ترین و پرکابرد ترین پدیده ها بوجود آمده ؛ همچون آب / باران/ خاک / سنگ / چشم / دهان / مو / آتش / باد / خانه و . . . .
آیا چشمه به جایی گفته نمیشود که آب از آن بیرون می آید؟؟؟ آیا آب نماد روشنایی حتی در ایران امروزی نیست؟؟ ( پشت سر مسافر اب نمیریزند بعنوان روشنایی؟؟؟ ) آیا آب که در زبان ترکی سو میشود با sea لاتین که دریا میشود یکی نیست؟؟؟ آیا سو در زبان های ایرانی بعنوان درخشش و روشنایی شناخته نمیشود؟؟؟
آیا چشم امید داشتن را نشنیده ایید؟ آیا چشم منبع نمیشود؟؟؟ و چشمه چون از آن آب میامده بعنوان نور امید نمیشود؟ آیا با اصطلاح شما سو چشمان من هستید به گوشتان نخورده؟؟
اینک وقتی بگوییم چشم میشود منبع ( قنات ) آیا برایاتان خنده دار است؟؟؟ وقتی میگوییم چاشت میشود انتظار و منبع بی دلیل نیست دوست گرامی و منظور انتظار صبح و سپیده دم میباشد که امروزه هم به چم انتظار و هم به چم سپیدی و روشنایی ( امید ) بکار میرود . . .
حتما به پست های بنده سر بزنید / با دلایل بسیار بخش زیادی از واژه ها ریشه یابی دقیق شده
چشم داشت داشتن را در فارسی چه میگویند؟؟؟ ایا چیزی جز انتظار است؟؟؟؟
چاشته خوردن در زبان مازندرانی را چه میگویند؟؟؟ آیا چیزی جز توقع و انتظار است؟؟؟
... [مشاهده متن کامل]
چاشت و ناهار را چه میگویند ؟؟؟ آیا چیزی جز صبحانه و ناهار است؟؟؟ که صبحانه چون در روز و روشنایی واقع شده همان نور و روشنایی امید و انتظار پیروزی را میرساند؟؟؟ آیا پایا ن شب سیه سپیده را نشنیده ایید؟ آیا در شب یلدا نمیدانید انتظار رفتن سیاهی را به سر میکشیدند؟؟ آیا در ایران کهن درباره با نبرد سیاهی و سپیدی صحبت نشده؟؟؟ زبان از ابتدایی ترین و پرکابرد ترین پدیده ها بوجود آمده ؛ همچون آب / باران/ خاک / سنگ / چشم / دهان / مو / آتش / باد / خانه و . . . .
آیا چشمه به جایی گفته نمیشود که آب از آن بیرون می آید؟؟؟ آیا آب نماد روشنایی حتی در ایران امروزی نیست؟؟ ( پشت سر مسافر اب نمیریزند بعنوان روشنایی؟؟؟ ) آیا آب که در زبان ترکی سو میشود با sea لاتین که دریا میشود یکی نیست؟؟؟ آیا سو در زبان های ایرانی بعنوان درخشش و روشنایی شناخته نمیشود؟؟؟
آیا چشم امید داشتن را نشنیده ایید؟ آیا چشم منبع نمیشود؟؟؟ و چشمه چون از آن آب میامده بعنوان نور امید نمیشود؟ آیا با اصطلاح شما سو چشمان من هستید به گوشتان نخورده؟؟
اینک وقتی بگوییم چشم میشود منبع ( قنات ) آیا برایاتان خنده دار است؟؟؟ وقتی میگوییم چاشت میشود انتظار و منبع بی دلیل نیست دوست گرامی و منظور انتظار صبح و سپیده دم میباشد که امروزه هم به چم انتظار و هم به چم سپیدی و روشنایی ( امید ) بکار میرود . . .
حتما به پست های بنده سر بزنید / با دلایل بسیار بخش زیادی از واژه ها ریشه یابی دقیق شده
زمان چشیدن غذا
ولذا چون چشم علاوه بر بینایی حس چشائی را هم درگیر حس بینایی میکند و از رنگ و رخسار غذا حس چشائی را تحریک میککند و نگاه کردن هم نوعی چشیدن در خواص پنج گانه 1چشائی2 بویایی که غلط ونادرست محض است و صحیح و درست آن پویائی است زیرا وقتی بوی نا مطبوع یا بوی گاز به مشام میرسد پوینده و پویا میشوی که مرکز بو از کجاست پس حس پویایی صحیح و درست است نه بویایی و باید بو پو پارسی بکار گرفت
... [مشاهده متن کامل]
ولذا چون چشم علاوه بر بینایی حس چشائی را هم درگیر حس بینایی میکند و از رنگ و رخسار غذا حس چشائی را تحریک میککند و نگاه کردن هم نوعی چشیدن در خواص پنج گانه 1چشائی2 بویایی که غلط ونادرست محض است و صحیح و درست آن پویائی است زیرا وقتی بوی نا مطبوع یا بوی گاز به مشام میرسد پوینده و پویا میشوی که مرکز بو از کجاست پس حس پویایی صحیح و درست است نه بویایی و باید بو پو پارسی بکار گرفت
... [مشاهده متن کامل]
چشم چاشت هم خانواده هستندداگر بی شعوری باز نگوید افغانی و هندی و لاهوری است اصلا واژه زشت افغانی را عمال انگلیس به سرزمین آریانا یا خراسان بزرگ یا ایران شرقی تحمیل کرده اند تاریخ یک بی ناموس بی آبرویی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
است که از خون هنوز سیر نشده است اشرف و محمود پشتو از سر قماش طالبان امروز هستند و الی اکثر فرماندهان ارشد نادر شاه دلاور مردان خراسان بزرگ یا ایران شرقی بودند و آنها بعد از کشته شدن نادر همه قاتلان نادرشاه را از دم تیغ گذراندند و گنج افسانه ای نادر را نگذاشتند به یغما ببرند منتها در کودتاهای بعدی دریای نور را ملکه انگلیس انباری کرد و بعدا ملکه ایلزابت دوم که شکل آدمی زاد نداشت آنرا بر تاج خود نصب کرد پس با مهربانی باید با براددران پارسی خود رفتار کنیم تا اجنبی حسرت بخورد چگونه دو آلمان بعداز هفتاد سال متحد شدتد ولی ما هر روز فاصله را زیادتر میکنیم باید تمام مذهبیون متعصب شیعه و سنی را از ریشه بزنیم اصل خدا پرستی است و علی و عمر و ابوبکر و حسن وحسین همه مثل ما بنده خدا هستند منتها چون در صدر اسلام واقع شده اند معروف شده اند ونباید قداست آنها سبب تفرقه بین مردم مسلمان شود
عارف جان متشکریم مارا خنداندی ایشالا همیشه خندان باشی فقط دل را درست ریشه یابی کردی دل از midleلمعنی میانه و درون است اشک وعشق باهم فرق دارند اینجوری بخوای حرف بزنی باید بری پیش کزازی واون همدانی مشنگ
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
که میگه اصلا فارسی مال فارس نیست از افهانستان ساختن بعد دلشان بحال ایرانیها سوخته اسمشو فارسی گذاشتن😂
براستی کسی نبود که چشم را ریشه یابد؟
پیش از رسیدن به چِشم در نخست چاشت را ریشه یابی میکنم تا بطور آهسته دال و درون ریشه یابی آیدپذیرتر باشد ( قابل قبولتر )
چاشت را برخی پرافسوز ناهار و برخی صبحانه چمیدند / چاشت از چاش اِشت یا اِشته آمده و در زبان مازندرانی که باقی مانده از زبان پهلویست چشته خوردن یعنی انتظار درونی داشتن؛
... [مشاهده متن کامل]
چشته از چِش اِشته ( ( هست و است امروزی = واقع شدن ) همدیس با استان / آستانه و . . . ) آمده یعنی چشم داشتن = چشم واقع شدن = انتظار داشتن
خب متوجه شدیم چاشت میشود انتظار درونی برای وعده غذایی ؛ سوال اینست آیا چِش همان انتظار است ؟ خیر چِش با چِشم و اِش یکی میباشد و همگی به درون اشاره دارند ؛ به واقع شدن اشاره دارند و اشت و است و هست و . . . . تایید کننده این گفتار است و اینک بهتر است بگوییم چشته مازندرانی ( پهلوی ) یا چاشت فارسی میشود انچه در درون واقع شده ؛ خب حالا میتوان متوجه شد برابر انتظار شده از همینرو به چِش = چ اِش = انچه از درون می آید میگفتند یعنی انچیزی که از درون خود نور را می تاباند تا اجسام دیده شوند ( در گذشته فکر میکردند نور از چشم تابیده میشود برای همینت نام آنرا چشم گذاشتند یعنی از درون . . . ) پس نور چشم یعنی نوری که از درون می آید = نور امید و انتظار درونی و چشمه آب یعنی ابی که از درون می آید. . .
خب ایا میتوان متوجه شد چون چشم/چِش به نور و امید و سپیده دم و صبح ( صبا و صب ) و . . . . هم اشاراتی پیدا کرده چاشت را برای صبحانه یا ناهار میتوان بکار برد؟؟ چون هر دو در روز واقع شدند و روز از روشن و روشنایی آمده ؟؟ پاسخ بله میباشد ؛ بنابراین در گذر زمان چاشت را برای صبحانه و ناهار که همان نور امید و انتظار و روشنایی ( نماد موفقیت = همچون پیروزی یعنی دنبال روز و روشنایی بودن ) بوده بکار بردند . نمونه های دیگر:
اشک = آنچه از درون می آید = ابی که از درون انسان به بیرون می آید
عشق که در گذشته اشک نوشته میشد = حس درونی فردی به فرد دیگر
چَشم = انچه بر دل ( دِل همان درون است و دِله در زبان مازندرانی = پهلوی ؛ برابر داخل و درون است ) نشیند ؛ انچه که امروزه به قلب دِل گویند یعنی آنچه در درون انسان است.
#ریشه یابی درست داشته باشیم.
پیش از رسیدن به چِشم در نخست چاشت را ریشه یابی میکنم تا بطور آهسته دال و درون ریشه یابی آیدپذیرتر باشد ( قابل قبولتر )
چاشت را برخی پرافسوز ناهار و برخی صبحانه چمیدند / چاشت از چاش اِشت یا اِشته آمده و در زبان مازندرانی که باقی مانده از زبان پهلویست چشته خوردن یعنی انتظار درونی داشتن؛
... [مشاهده متن کامل]
چشته از چِش اِشته ( ( هست و است امروزی = واقع شدن ) همدیس با استان / آستانه و . . . ) آمده یعنی چشم داشتن = چشم واقع شدن = انتظار داشتن
خب متوجه شدیم چاشت میشود انتظار درونی برای وعده غذایی ؛ سوال اینست آیا چِش همان انتظار است ؟ خیر چِش با چِشم و اِش یکی میباشد و همگی به درون اشاره دارند ؛ به واقع شدن اشاره دارند و اشت و است و هست و . . . . تایید کننده این گفتار است و اینک بهتر است بگوییم چشته مازندرانی ( پهلوی ) یا چاشت فارسی میشود انچه در درون واقع شده ؛ خب حالا میتوان متوجه شد برابر انتظار شده از همینرو به چِش = چ اِش = انچه از درون می آید میگفتند یعنی انچیزی که از درون خود نور را می تاباند تا اجسام دیده شوند ( در گذشته فکر میکردند نور از چشم تابیده میشود برای همینت نام آنرا چشم گذاشتند یعنی از درون . . . ) پس نور چشم یعنی نوری که از درون می آید = نور امید و انتظار درونی و چشمه آب یعنی ابی که از درون می آید. . .
خب ایا میتوان متوجه شد چون چشم/چِش به نور و امید و سپیده دم و صبح ( صبا و صب ) و . . . . هم اشاراتی پیدا کرده چاشت را برای صبحانه یا ناهار میتوان بکار برد؟؟ چون هر دو در روز واقع شدند و روز از روشن و روشنایی آمده ؟؟ پاسخ بله میباشد ؛ بنابراین در گذر زمان چاشت را برای صبحانه و ناهار که همان نور امید و انتظار و روشنایی ( نماد موفقیت = همچون پیروزی یعنی دنبال روز و روشنایی بودن ) بوده بکار بردند . نمونه های دیگر:
اشک = آنچه از درون می آید = ابی که از درون انسان به بیرون می آید
عشق که در گذشته اشک نوشته میشد = حس درونی فردی به فرد دیگر
چَشم = انچه بر دل ( دِل همان درون است و دِله در زبان مازندرانی = پهلوی ؛ برابر داخل و درون است ) نشیند ؛ انچه که امروزه به قلب دِل گویند یعنی آنچه در درون انسان است.
#ریشه یابی درست داشته باشیم.
منبع کتاب فرهنگ فارسی یا فرهنگ عمید
کشاورزان و کارگران بنایی بعد دو تاسه ساعت کار سخت کمتر از نیم ساعت استراحت صرف چایی و صبحانه میکنند که در خراسان به آن چاشت میگویند معمولا یکچهارم اوقات روز و نیمه روز ظهراست که صرف نهار و نماز دیگر هنگام
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
نماز عصراست که با عصرانه وچایی یک تنفس و یک انرژی برای کارگران است کار در مزرعه خربزه که در خراسان باغ تره وپالیز هم میگویند بسیار شاق است هم کاشت آن وهم برداشت آن که کارگر باید با دوش خود خربزه وهندوانه را بیرون بکشد بعد بار چینی آن هم سخت است کودک که بودم نودکیلو نودکیلو در تور هایمخصوص خربزه میکردندهر شتر را دو تور بار میکردندودر روی شتر مغازه دار از بار فروش میخرید ودر مغازه خود از شتر پایین میگذاشت تاکه کامیون و وانت آمد وهمه دچیز
چاشت به معنای نهار
چاشت بمعنی چشیدن وکمی خوردن و پیش غذاست که طرف را تا وعده اصلی نگهداره وهم taste و همgustation به این معنی اند
چاشت :
۱ - هنگام بالا آمدن خورشید تا نزدیک زوال ، یک چهارم روز
۲ - غذایی که در این هنگام می خورند
۱ - هنگام بالا آمدن خورشید تا نزدیک زوال ، یک چهارم روز
۲ - غذایی که در این هنگام می خورند
( لقمةالصباح ) لقمةالصباح. [ ل ُ م َ تُص ْ ص َ ] ( ع اِ مرکب ) ناشتاشکن. ناهارشکن. زیرقلیانی. ناشتائی. صبحانه. نهارقلیان. دهان گیره. نهاری. دهن گیره. چاشنی بامداد. لهنه. ( زمخشری ) .
چیشت به چم خوراکی است و گویا چاشت از گاس/گاه اید و به نیم اغازین روز از بامداد تا نیمروز گویند
و پس از انرا پسین گویند
گه چاشت چون بود روز دگر
بیامد برهمن ز کازه بدر.
اسدی.
از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی
... [مشاهده متن کامل]
گر مر تراست مملکت از چاچ تا بشام.
ناصرخسرو
از پس هر شامگهی چاشتی است
آخر برداشت فرو داشتی است.
بدینگونه تا سر برآورد چاشت
بتیره جهان را در آشوب داشت.
نظامی.
شنیدم که نابالغی روزه داشت
بصد محنت آورد روزی به چاشت.
سعدی.
و پس از انرا پسین گویند
گه چاشت چون بود روز دگر
بیامد برهمن ز کازه بدر.
اسدی.
از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی
... [مشاهده متن کامل]
گر مر تراست مملکت از چاچ تا بشام.
ناصرخسرو
از پس هر شامگهی چاشتی است
آخر برداشت فرو داشتی است.
بدینگونه تا سر برآورد چاشت
بتیره جهان را در آشوب داشت.
نظامی.
شنیدم که نابالغی روزه داشت
بصد محنت آورد روزی به چاشت.
سعدی.
�چاشت� ( Chaasht ) در گویش رودباری ( گویشی که در میان بلوچ های شرق هرمزگان و جنوب استان کرمان تکلم می شود ) به معنی �ناهار� است
چیشت در زبان کوردی سورانی به معنی غذا به کار میره
یعنی یک قسمت از چهار قسمت روز که در آن چیزی بخورند
چاشت:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " چاشت" می نویسد : ( ( چاشت با همین ریخت ، در معنی پسینه یا خوراکی که در میانه ی نیمروز و شبانگاه خورده می شود ، به کار می رفته است . ریختی دیگر از این واژه چشته است که از چاشتگ čāštag پهلوی مانده است ، به معنی خوراک . " چشته " در واژه ی " چشته خور " به معنی خوگیر و دستْ پرورد ، به کار برده می شود . به گمان ، ستاک واژه همان است که در " چشیدن " نیز کاربرد یافته است . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( تو گر چاشت را دست یازی به جام
و گر نه خورند ای پسر بر تو شام ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 351. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " چاشت" می نویسد : ( ( چاشت با همین ریخت ، در معنی پسینه یا خوراکی که در میانه ی نیمروز و شبانگاه خورده می شود ، به کار می رفته است . ریختی دیگر از این واژه چشته است که از چاشتگ čāštag پهلوی مانده است ، به معنی خوراک . " چشته " در واژه ی " چشته خور " به معنی خوگیر و دستْ پرورد ، به کار برده می شود . به گمان ، ستاک واژه همان است که در " چشیدن " نیز کاربرد یافته است . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( تو گر چاشت را دست یازی به جام
و گر نه خورند ای پسر بر تو شام ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 351. )
چاشت ( دری )
ظهر
نان چاشت / غذای چاشت
ناهار
نیم چاشت ( ni:m cha:sht )
حوالی ساعت ده تا ظهر
از صبح تا چاشت در مکتب بودن
از صبح تا ظهر در مدرسه بودن
ظهر
نان چاشت / غذای چاشت
ناهار
نیم چاشت ( ni:m cha:sht )
حوالی ساعت ده تا ظهر
از صبح تا چاشت در مکتب بودن
از صبح تا ظهر در مدرسه بودن
صبحانه. میانه . نهار
چاشت در زبان مازندرانی یعنی ناهار
نیم چاشت یعنی زمانی بین ساعت ۱۰ تا ۱۱
نیم چاشت یعنی زمانی بین ساعت ۱۰ تا ۱۱
در زبان لری بختیاری به معنی صبح زود است
چاشت رهم به دینس در هونه::صبح زود رفتم دنبالش
در خانه
چاشت رهم به دینس در هونه::صبح زود رفتم دنبالش
در خانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)