چارچوب

/CArCub/

    carcass
    case
    frame
    skeleton
    stock
    pale
    (wooden) frame

فارسی به انگلیسی

چارچوب بندی کردن
frame

چارچوب پنجره
window frame

چارچوب چوبی قایق
ways

چارچوب در و پنجره
casing, frame

چارچوب زمانی
time frame

چارچوب زیر اتاق اتومبیل
undercarriage

چارچوب ساختمان
shell

چارچوب ساز
framer

مترادف ها

frame (اسم)
ساختمان، بدن، تنه، قاب، اسکلت، چهارچوب، قاعده، چارچوب، سفت کاری

framework (اسم)
استخوان بندی، بدنه، کالبد، چارچوب، چهارچوبه، چوب بست

پیشنهاد کاربران

قانون
بدنه ی یک بنا ، به معنای تمام یک چیز ، اسکلت
محدوده، حدود، حیطه
قاب
چهارچوب، چهارچوبه، چارچوبه، قالب، کادر، اسکلت، بدنه، قاب، حیطه، قلمرو
چارچوب : قابی که در به آن لولا و برروی آن بسته و باز می شود . ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )
اسکلت
قاعده، اسلوب، روش مشخص

بپرس