fluke (اسم)اتفاق، خار، پیکان، زمین گیر، قلاب لنگر، انتهای دم نهنگ، یکنوع ماهی پهن، اصابت اتفاقarrow (اسم)تیر، سهم، پیکان، یکانداز، خدنگspear (اسم)خشت، پیکان، نیزه، سنان، نیزه ای، سخمه، نیزه دارdart (اسم)تیر، پیکان، نیزه، حرکت تند، زوبینarrowhead (اسم)پیکان، نوک پیکان، سرتیزbarb (اسم)خار، نوک، پیکان، ریش، دندانهای ریزpoint of a spear (اسم)پیکان
پیکان فقط پیکان گردغنچه تیر. [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از پیکان است :من کیستم آن ذره خورشید نظیرمبرطرف کله فتنه کند غنچه تیرم. حکیم زلالی ( از آنندراج ) .پیکان = آنچه در یکسوی چیزی که سفت و کان شده است می آید = سر تیر = فلش مرحله = پیکارمراحل = پیکانرحلت= پیرفتراحل=پیرودر زبان کوردی پِ کان= به هدف خورده گولان پِکیان=گولان تیر خوردهگوژده که ش پِکنانو= گوشتهارو به سیخ کرده ( آماده ی کباب کردن شده )و در واژه ای دگر :[ دِراز تیر ]✒️[ سویه نما ]شاد باشید و ماناتیر، خدنگ، سهم، فلشسفته ( به فتح ت )+ عکس و لینک