دوتا واژه داریم پِی َک و پِی ک ( در زبان های دیگر ایرانی هم موجود بوده و بدان پِک / بِک نیز گفته میشود )
پِی َک =خبر یا خبرنامه و آگهی و . . . . . که امروزه به اشتباه پِی ک خوانده میشود
پِک / بِک همان بوییدن است و به بوییدن غذا پیش از خوردن آن جهت سلامت آن گفته میشود ؛ در زبان لاتین به مراقبت در هنگام شراب خوری peak گفته شده یعنی نوشیدن همراه با کنترل ؛ چون پیش از نوشیدن بوییدن رخ میدهد و مکث و درنگی انجام میشود که نشان از هوشیاری خورنده دارد بنابراین اصل عمل بوییدن پیش از خوردن است و نشان از کنترل / مراقبت و هوشیاری دارد.
... [مشاهده متن کامل]
در زبان مازندرانی به چیزی که بویی نداشته باشد بِک و بو گفته میشود ؛ همچنین به تخم مرغی که خراب شده باشد و شِت ( فاسد به زبان مازندرانی و برابر لاتین ا� هم شِت است ) شده باشد پِک زدن و پِک دادن گفته میشود که نشان از همان واژه دارد.
شات یعنی صحنه / دفعه / بار ( پار = بخش ) و با پِک / بِک یکی نیست هرچند نزدیکی معنایی یافته
pick = انتخاب یا گزینش ؛ از آن جهت انرا انتخاب یا گزینش گفتند که در نشان pick که به ریخت کاج است سر آن تیز شده و نشان از به حد بالا رسیدن دارد و همچنین به دلیل اینکه این تیز شدگی در برخی جاها همچون گیتار برای رسیدن به هدف خاصی طراحی شده به ان انتخابگر نیز گفته شده ؛ یعنی شما با داشتن یه جسم نوک تیر دقت بیشتری برای دسترسی به چیزهای دیگر را دارید. نشان کاج پاسور از دیگر نشانه های آن است
معنی پیک یعنی اوج و بالا، مثل پیک مصرف یعنی اوج مصرف، بالاترین لحظه مصرف
پیک با تلفظ pik در یکی از لهجه های فارسیِ استان فارس به معنی توخالی و پوچ می باشد
بَرید
جامک. [ م َ ] ( اِ مصغر ) مصغّر جام. جام خرد. جام کوچک. پیاله کوچک.
پیک
واژه پیک بمعنی فرستاده ودر پهلوی پیگ یا سرباز پیاده برگرفته شده از ریشه هندواروپائی پد ped - یا پا در فارسی در مثال پایکوب و بیجامه یا پادجاما ) جامه مربوط به پا ) که در انگلیسی pedal و در شترنج pawn یا سرباز پیاده در اوستا و سانسکریت نیز ped - یا پا میباشد. پیک در عربی به فوج شکل یافته که خود نیز از واژه فیگا figa در زبان آرامی میباشد. بخش اخر پیک انجام کاریست که بوسیله پا انجام گرفته
... [مشاهده متن کامل]
. ��ای�پیک�مشتاقان�بده�پیغام�دوست
تا�کنم�جان�از�سر�رغبت�فدای�نام�دوست - حافظ
باده، ابریق ، آبریز ، ظرفی برای باده نوشی که اندازه آن نزدیک 50 گرم می باشد
پیکی دیگر زدند وبعد از آن باده شان را بشکستند.
Peak را نباید با courier یکی دانست!
Peak= اوج = رسیدن به بالاترین نقطه، یا با یک مقدار مشخص یا در یک زمان مشخص. به نقطه اوج رسیدن.
courier=به فارسی یعنی پیک. قاصد، نامه رسان.
پیک یا زمان پیک به فارسی زمان یا زمان های خاص
در لری بختیاری
تو خالی: پیک
صاحب خبر. [ ح ِ خ َ ب َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) خبرنگار. منهی. خبرگزار : باد را [ خدای تعالی ] صاحب خبر سلیمان کرد، تا هر کجا بر یک ماه راه یا بیشتر کسی چیزی بگفتی به گوش سلیمان رسانیدی. ( ترجمه تاریخ طبری ) .
... [مشاهده متن کامل]
پادشاهی که به روم اندر صاحب خبران
پیش او صف سماطین زده زرین کمران.
منوچهری.
و هر کجا صاحب خبر گماشته بود و جز مردم دانای عاقل را نگماشتی. ( فارسنامه ابن بلخی ص 55 ) . و صاحب خبر و برید بسر خویش منصبی بزرگ داشتی. ( فارسنامه ص 93 ) . صاحب خبران را در مملکت به هر شهری و ولایتی گماشته بودندی تا هر خبری که میان مردم حادث گشتی پادشاه را خبر کردندی تا آن پادشاه بر موجب آن فرمان دادی. . . ( نوروزنامه ص 7 ) . پس صاحب خبران این حال به بدر غلام معتضد برداشتند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 368 ) .
خبر برد صاحب خبر نزد شاه
که مشتی ستمدیده دادخواه. . .
نظامی.
به صاحب خبر گفت کاندیشه نیست
همه چوبه تیری ز یک ریشه نیست.
نظامی.
هزارش بیشتر صاحب خبر بود
که هر یک بر سر کاری دگر بود.
نظامی.
و گوشها صاحب خبران ویند [یعنی صاحب خبر جسدند]. ( مفاتیح العلوم ) . || مطلع. آگاه. باخبر :
صاحب خبر غیر نخوانده ست به سدره
چون سیرت نیکوش به فهرست سیر بر.
سنائی.
از پی صاحب خبران است کار
بی خبران را چه غم روزگار.
نظامی.
ما که ز صاحب خبران دلیم
گوهرییم ارچه ز کان گِلیم.
نظامی.
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راه بر شوی.
حافظ.
|| حاجب. || نقیب. || معرف. || ایلچی. ( برهان ) .
- حامل مکتوب ؛ پیک. قاصد.
بزن به سلامتی خودت
واژه پیک ( Pik ) در گویش زبان بختیاری به معنای = خالی، تهی. است. ودر تلفظ همانندپیک ( Payk ) که به معنای قاصد ونامه بر نیست. هر دو واژه مثل هم نوشته میشوند ولی در تلفظ اختلاف دارند، این مطلبی است که باید در تلفظ واژگان در نظر داشته باشیم و اولویت قرار دهیم.
پیک در زبان لکی به معنای میان تهی و خالی است و مترادف واژه ی کاواخ پهلوی است. در زبان لکی کاواخ هم داریم به معنی پوکه ی فشنگ و هر چیز تو خالی است.
برید، قاصد، نامه رسان، پستچی، چاپار، سفیر، رسول، فرستاده، نامه آور، نامه بر
پیک : تحریف پی ایک به معنای به دنبال یا پی کسی فرستادن.
ظرفی کوچکتر از فنجان برای صرف نوشیدنی
اسکدار
[پیک، pik ] نام یکی از خال های چهارگانه پاسور ( ( ورق بازی ) ) که دارای سیزده کارت بنام های ( دو تا ده ) ( آس ) ( سرباز، بی بی و شاه ) می باشد
در گویش یزدی یعنی نیشگون گرفتن.
پیک یعنی قاصد ، نامه رسان، چاپار . ( ( لیوان شیشه ای عرق خوری ) ) [پیک، pik ] نام یکی از خال های چهارگانه پاسور ( ( ورق بازی ) ) که دارای سیزده کارت بنام های ( دو تا ده ) ( آس ) ( سرباز، بی بی و شاه ) می باشد.
پیک ؛ با صدای حرف ( ی ) ، به معنی پیغامبر ، پیام رسان ، پیامبر ، پیام آور ، قاصد ، چاپار ، چپر
پیک با صدای ( ای ) به معنی پوک وتوخالی وهمچنین ورقی از پاسور است .
نامه رسان. کسی که نامه به دست مردم می دهد پستچی
نام قریه ای است درسرزمین پشی ولسوالی مالستان ازغزنین افعانستان ( ( نوشته علی مدد"سلطانی" ) )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)