پیچ خوردن


    meander
    skew

فارسی به انگلیسی

پیچ خوردن پا
twist

پیچ خوردن شیلنگ
kink

پیچ خوردن مچ پا و دست
wrench

پیچ خوردن و رد شدن
weave

مترادف ها

loop (فعل)
گره زدن، پیچ خوردن، حلقه دار کردن

turn (فعل)
عطف کردن، تغییر دادن، بر گرداندن، پیچاندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، منحرف شدن، معطوف داشتن، چرخ زدن، پشت و رو کردن، تاه زدن، گشتن، گرداندن، معکوس کردن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، دگرگون ساختن

wry (فعل)
خم کردن، پیچ خوردن، چرخیدن، به اطراف چرخاندن، دهن کجی کردن، اریب شدن

wreathe (فعل)
چنبره زدن، پیچ خوردن، حلقه شدن یا کردن، گل ها را دسته کردن

wrench (فعل)
پیچ دادن، پیچ خوردن

sprain (فعل)
بدرد آوردن، پیچ خوردن، رگ به رگ کردن یا شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس