پیوستن


    affiliate
    ally
    attach
    cleave
    connect
    enter
    wed
    weld
    to join
    to connect

فارسی به انگلیسی

پیوستن به
join, range

پیوستن چیز کوچکتر به چیز بزرگتر
annex

پیوستن دوباره
rejoin

پیوستن ناحیه یا کشوری به خود
annex

مترادف ها

adhere (فعل)
وفا کردن، متفق بودن، جور بودن، چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، توافق داشتن، بهم چسبیده بودن

adjoin (فعل)
مجاور بودن، افزودن، پیوستن، متصل شدن، متصل کردن، وصلت دادن، پیوسته بودن

associate (فعل)
پیوستن، امیزش کردن، مربوط ساختن، شریک کردن، مصاحبت کردن، وابسته کردن، همدم شدن، معاشرت کردن

annex (فعل)
ضمیمه کردن، پیوستن

couple (فعل)
جفت کردن، پیوستن، بهم بستن، وصل کردن، جماع کردن، جفت شدن، عمل امتزاج و جفت کردن

attach (فعل)
ضمیمه کردن، پیوستن، چسباندن، پیوست کردن، نسبت دادن، بستن، الصاق کردن، گذاشتن، ضبط کردن، دلبسته شدن

affix (فعل)
ضمیمه کردن، پیوستن، اضافه نمودن، چسبانیدن

sort (فعل)
جور در آمدن، جور کردن، پیوستن، طبقه بندی کردن، دمساز شدن، دسته دسته کردن

meet (فعل)
مواجه شدن، پیوستن، برخورد کردن، تقاطع کردن، تلاقی کردن، یافتن، مواجه شدن با، ملاقات کردن، مصادف شدن با

join (فعل)
متحد کردن، پیوستن، متصل کردن، پیوند زدن، پا گذاشتن، ازدواج کردن، گراییدن، در مجاورت بودن

ally (فعل)
متحد کردن، پیوستن

affiliate (فعل)
اشنا کردن، پیوستن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن، مربوط ساختن

connect (فعل)
پیوستن، متصل کردن، عطف کردن، بستن، وصل کردن، مربوط کردن، با هم متصل کردن

catenate (فعل)
پیوستن، متصل کردن، الحاق کردن، چون دانه های زنجیر، مسلسل کردن

weld (فعل)
پیوستن، جوش دادن، جوشکاری کردن

cleave (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، چسبیدن، پیوستن، شکستن، شکافتن، تقسیم شدن، ور امدن

cement (فعل)
پیوستن، چسباندن، سمنت کردن

cling (فعل)
پیوستن، صدای جرنگ چسبیدن، وفادار بودن

conjoin (فعل)
پیوستن، وصل کردن، قرین شدن

consociate (فعل)
متحد کردن، پیوستن، همدست کردن

پیشنهاد کاربران

hold fast to
همراه کردن
وصلت
منضم شدن

پیوستن:در پهلوی پتوستن patwastan بوده است .
( ( فلکها ، یک اندر دگر، بسته شد؛
بجنبید ، چون کارْ پیوسته شد ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 191 )
پیوستن: رسیدن
خط هر اندیشه که پیوسته اند
بر پر مرغان سخن بسته اند
معنی: هر اندیشه و مطلبی که به آن دست یافته و رسیده اند برای تفهیم و ابلاغ آن از سخن استفاده کرده اند.
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر، برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص ۲۳۷.

بپرس