پیوست

/peyvast/

    appendix
    accompaniment
    appendage
    attachment
    concomitant
    enclosure
    supplement
    connected
    [n.] union
    coupling

فارسی به انگلیسی

پیوست کردن
annex, append

مترادف ها

annex (اسم)
ضمیمه، پیوست، ضمیمه سازی

appendix (اسم)
ضمیمه، ذیل، پیوست، زائده، دنباله، اویزه، زائده کوچک، قولون، زائده اپاندیس

annexation (اسم)
انضمام، پیوست، ضمیمه سازی

enclosure (اسم)
ضمیمه، محوطه، پیوست، چینه، حصار، دیوار، حصار کشی، چاردیواری، چینهکشی، میان بار، چهار دیواری

appendage (اسم)
ضمیمه، پیوست، دستگاه فرعی

پیشنهاد کاربران

میتوان از واژه "پیوست" به جای "ادامه" که واژه ای تازی است بِکار برد. برای نمونه:
نادرست:او در ادامه به آنجا رفت و سپس یک بستنی خرید.
درست تر:او در پیوست به آنجا رفت و سپس یک بستنی خرید.
یادتان نرود، هیچ کسی به شما پول نمی دهد واژگان عربی را بکار ببرید، ولی اگر واژه پارسی را بکار ببرید، به فرهنگ خود یاری رسانده اید، و به خودتان از سوی همین فرهنگ بر می گردد.
...
[مشاهده متن کامل]

بِدرود!

پیوست= پی بست
پی = دنبال
پیوست یعنی چیزی که به دنباله چیزی بسته شده است
انضمام
پیوستِ= جوفِ
به نظر بنده واژۀ ( ( ( پیوست ) ) ) خیلی بهتر از واژۀ ( ( ( ضمیمه ) ) می باشد و قابل فهم تر و روان!
بهتر به جای این واژه از "منضم" و یا "ضمیمه" در مکاتبات اداری بهره گرفته شود.
باری که می بایست فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی نسبت یه اصطاح آن اقدام نماید.

بپرس