پینه خوردهhardened, callousپینه دوزcobbler, ladybug, shoemakerپینه دوزیcobbling, repairپینه دوزی کردنcobble, repairپینه زدگیcallosityپینه زدهcallous, sclerotic, hornyپینه کردنpatch
پینه دست فرد کارگر. . . . . . . . . . پینه بردست پدر عارست دراین خطهانچه را برطاق صورت فخرمیدانند. .corn or callusمیخچه یا پینه عبارت است از ضخیم شدگی یا برجستگی لایه های خارجی پوست ، که معمولاً روی نواحی استخوانی مثل مفاصل انگشتان پا به وجود میآید.قدیما می گفتن:�پینه ی ناجور به از سوراخ بازِ�+ عکس و لینک