پیمان بستن


    contract
    undertake

مترادف ها

contract (اسم)
پیمان، موافقت، قرارداد، عقد، مقاطعه، کنترات، پیمان بستن، هم کشیدن

pact (فعل)
پیمان بستن

promise (فعل)
پیمان بستن، قول دادن، عهد کردن، متعهد شدن، انتظار وعده دادن

stipulate (فعل)
تصریح کردن، قرار گذاشتن، پیمان بستن، قید کردن

covenant (فعل)
میثاق بستن، پیمان بستن

پیشنهاد کاربران

انعقاد
بیعت
قرار بستن . [ ق َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن : خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت بفرما لعل نوشین را که زودش با قرار آرد. حافظ.
میثاق بستن . [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن . قول و قرار گذاشتن : ز داد اوست زمان کرده با امان وصلت بحکم اوست قضا بسته با رضا میثاق . خاقانی .

بپرس