پیشروی

/piSravi/

    scramble
    advance
    drive
    headway
    inroad
    progress

فارسی به انگلیسی

پیشروی گرای
liberal

پیشروی کردن
advance

مترادف ها

advance (اسم)
پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، پیش پرداخت، پیش قسط، سبقت، ربون

progress (اسم)
پیشرفت، حرکت، جریان، پیش روی، ترقی، گردش، سفر، تکامل

development (اسم)
پیشرفت، پیش روی، ترقی، ظهور، بسط، توسعه، ایجاد، سیر، رشد، نمو، سیر تکاملی، تقریر

precession (اسم)
پیش روی، سبقت، تقدم، انحراف مسیر، تغییر جهت محور جسم گردند

onrush (اسم)
حمله، پیش روی، یورش

march (اسم)
پیش روی، روش، راه پیمایی، قدم رو، قدم برداری، گام نظامی، موسیقی نظامی یا مارش

antecedence (اسم)
پیش روی، سبقت، تقدم، پیشی

پیشنهاد کاربران

نفوذ
به جلو رفت، پیشرفت
تجاوز
پیشگامی
پیشروی/پیشرفت: این دو واژه هر چندکه معنای آنها در اصل یکی بوده است امروزه دیگر مترادف نیستند: پیشروی در معنای حقیقی و پیشرفت در معنای مجازی به کار می رود. و به عبارت دیگر، پیشروی در گزارش امور عینی و مادی و پیشرفت در گزارش امور معنوی گفته می شود. برای مثال، اگر سخن از حرکت سپاهیان به سمت جلو در میدان جنگ باشد می گویند:" پیشروی سپاهیان" ولی اگر بخواهند ترقی سپاهیان را فی المثل در سوادآموزی گزارش دهند می گویند:" پیشرفت سپاهیان" در خبر روزنامه آمده است. " پیشرفت حریق در جنگل های گیلان مهار شد. " این جمله البته غلط نیست، اما بهتر است که گفته شود: "پیش روی حریق در جنگلهای گیلان مهار شد. "
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۴.

before
Endless summer days stretched out before us
معنی پیش روی:پیشرفت
حرکت به جلو
به جلو رفتن

بپرس