پیشامد

/piSAmad/

    accident
    event
    circumstance
    contingent
    development
    happening
    hazard
    incident
    circumstance(s)
    emergency
    occurrence

فارسی به انگلیسی

پیشامد غیرمترقبه
contingencies

مترادف ها

accidence (اسم)
تصادف، حادثه، پیش امد، اصول صرف و نحو

accident (اسم)
تصادف، حادثه، پیش امد، سانحه، اتفاق، واقعه ناگوار، پا، تصادف اتومبیل، مصیبت ناگهانی، صفت، صرف، عارضه، شیی ء

event (اسم)
حادثه، پیش امد، سانحه، اتفاق، عارضه، سرگذشت، روی داد، واقعه

happening (اسم)
پیش امد، اتفاق، پا، روی داد

circumstance (اسم)
پیش امد، شرح، امر، چگونگی، حال، شرایط محیط، تفصیل، اهمیت، روی داد

exigence (اسم)
پیش امد، ضرورت

occurrence (اسم)
تصادف، پیش امد، اتفاق، روی داد، واقعه، وقوع، رخداد

پیشنهاد کاربران

اتفاق، حاصل
به ترکی "اولاجاق" میگویند از مصدر "اولماق" به معنی شدن
شرح حال
نایبه ، نائبه
تصادف
حادثه
اتفاق
حادث شدن, بختامد
اتفاق که به صورت حادثه پیش بیاییدو کمترین اراده در ان سهیم باشد

بپرس