پیش گویی کردن


    divine
    foretell
augur

    betoken
    bode
    forebode
    read
    portend
    predict

مترادف ها

forestall (فعل)
سبقت جستن، پیش گویی کردن، پیش افتادن، پیش دستی کردن بر، پیش جستن بر

presage (فعل)
پیش گویی کردن، فال گرفتن، گواهی دادن بر

auspicate (فعل)
بمبارکی افتتاح کردن، گشودن، پیش گویی کردن

bode (فعل)
پیش گویی کردن، حاکی بودن از، دلالت داشتن، نشانه بودن، شگون داشتن

forespeak (فعل)
پیش گویی کردن، قبلا اماده کردن، از پیش خبر دادن

foretell (فعل)
پیش گویی کردن، طالع دیدن، از پیش خبر دادن، از پیش اگاهی دادن، نبوت کردن

foretoken (فعل)
پیش گویی کردن، قبلا اگاهانیدن

soothsay (فعل)
پیش گویی کردن، فال گرفتن، طالع دیدن

portend (فعل)
پیش گویی کردن، از پیش خبر دادن، حاکی بودن، بد یمن بودن

predict (فعل)
پیش گویی کردن، قبلا پیش بینی کردن

presignify (فعل)
پیش گویی کردن، از پیش مشعر بودن بر

پیشنهاد کاربران

بپرس