پیش نیاز


    prerequisite
    postulate
    qualification

مترادف ها

prerequisite (اسم)
شرط قبلی، پیش نیاز، لازمه، شرط لازم، لازمه امری

پیشنهاد کاربران

پیشگذارده: مقدمه.
پیشگذارده ی کهین: مقدمه ی صغری.
پیشگذاده ی مهین: مقدمه ی کبری.
پیشگذارده ی گواه: مقدمه ی حجّت.
پیشگذارده ی درست: مقدمه ی صحیح.
پیشگذارده ی نادرست: مقدمه ی غیر صحیح.
...
[مشاهده متن کامل]

در نگاه من واژه ی �پیشگذارده� برابرواژه ی درخوری برای �مقدمه� است. واژه ی پیشگذارده را در نوشته های میرشمس الدین ادیب سلطانی دیدم.
پیشگذارده: پیش گذارد ( گذاردن ) ه.
پارسی را پاس بداریم: )

Prerequisite
Requirement و Qualification هم میتونن بدین معنا باشن ولی اصلی بالاییه
PREREQUISITE
noun
[count] : something that you officially must have or do before you can have or do something else : requirement — often for or to
...
[مشاهده متن کامل]

◀️Citizenship is a prerequisite for voting
◀️ The introductory course is a prerequisite for the advanced - level courses
◀️ Having good credit is a prerequisite to applying for a loan
مثال های Requirement :
Production is not sufficient to satisfy people's requirements for drugs : تولید برای رفع نیاز مردم به دارو کافی نیست.
the requirements for college entrance : شرایط ( پیش نیازهای ) ورود به دانشگاه

پیشنیاز در کردی = پیشنهاد
چیزی که وجودش برای تحقق چیز دیگر حتمی و ضروری است.
Prerequisite

بپرس