پیش رفتن


    advance
    debouch
    negotiate
    nose
    progress
    breast

مترادف ها

gain (فعل)
رسیدن، نائل شدن، نائل شدن به، بدست اوردن، پیدا کردن، پیش رفتن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، فایده بردن، تسخیر کردن، سود بردن، کسب کردن، فایده دیدن

advance (فعل)
تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفتن

progress (فعل)
پیش رفتن، پیشرفت کردن

get on (فعل)
کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن

go forward (فعل)
پیش رفتن، پیشرفت کردن

jut (فعل)
پیش رفتن، پیشرفتگی داشتن

proceed (فعل)
پیش رفتن، حرکت کردن، ناشی شدن از، رهسپار شدن، اقدام کردن، پرداختن به

precess (فعل)
پیش رفتن، جلو افتادن

antecede (فعل)
پیش رفتن، سابق یا اسبق بودن، برتری جستن، جلوترامدن

set on (فعل)
پیش رفتن، حمله کردن، تحریک کردن به

butt (فعل)
پیش رفتن، ضربه زدن، شاخ زدن، پیشرفتگی داشتن، نزدیک یا متصل شدن

forego (فعل)
پیش رفتن، مقدم بودن بر، پیش از چیزی واقع شدن

get by (فعل)
پیش رفتن

make way (فعل)
پیش رفتن

پیشنهاد کاربران

بپرس