پیش بینی

/piSbini/

    foresight
    forecast
    anticipation
    prognosis
    expectation
    prediction
    prevision
    prognostic
    prognostication
    projection
    prophecy
    speculation

فارسی به انگلیسی

پیش بینی پذیر
predictable

پیش بینی پذیری
predictability

پیش بینی شده
foreseen, provided for, foregone

پیش بینی نشده
unforeseen, unexpected, not provided for, accidental, casual, unlooked-for, unscheduled

پیش بینی نشده در قانون
extralegal

پیش بینی وضع اقتصاد
forecast

پیش بینی وضع هوا
forecast

پیش بینی کردن
forecast, anticipate, envision, expect, foresee, foretell, portend, predict, project, prophesy, provide, visualize

پیش بینی کردن از روی نشانه ها
prognosticate

پیش بینی کردن چیزهای بد
forebode

پیش بینی کننده
forecaster, prognosticator

مترادف ها

anticipation (اسم)
پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر

forecast (اسم)
پیش بینی، پیش بینی وضع وا یا حوادی

foresight (اسم)
پیش بینی، بصیرت، دوراندیشی، مال اندیشی

prognosis (اسم)
پیش بینی، مال اندیشی، پیش بینی مرض

prospect (اسم)
پیش بینی، انتظار، چشم انداز، منظره، دور نما، امید انجام چیزی

prognoses (اسم)
پیش بینی، مال اندیشی، پیش بینی مرض

expectancy (اسم)
پیش بینی، انتظار، احتمال، حاملگی، امید، توقع، بارداری

expectance (اسم)
پیش بینی، انتظار، احتمال، حاملگی، امید، توقع، بارداری

caution (اسم)
پیش بینی، وثیقه، هوشیاری، احتیاط، ملاحظه، احتیاط کاری

augury (اسم)
پیش بینی، پیش اگاهی، فالگیری، پیش گویی

prognostication (اسم)
پیش بینی، پیش گویی، تشخیص قبلی مرض

precaution (اسم)
پیش بینی، احتیاط، ژرفی، حزم، اقدام احتیاطی

prevision (اسم)
پیش بینی، تحذیر

look-ahead (اسم)
پیش بینی

prefiguration (اسم)
پیش بینی، تصور قبلی، احتساب قبلی

پیشنهاد کاربران

محتمل شمردن چیزی بر اساس مقدماتی که قبل از آن چیز می آیند و با آن مرتبط هستند. ( با پیش گویی یکی نیست )
برآورد
معنی کلمه ی پیش بینی میشه:احتمال
دور انیشی، عاقبت اندیشی
تصور
دوراندیشی
عاقبت اندیشی

بپرس