پیش بردن


    advance
    further
    win

مترادف ها

encourage (فعل)
تشویق کردن، پیش بردن، تقویت کردن، تشجیع کردن، پروردن، ترغیب کردن، دلگرم کردن

advance (فعل)
تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفتن

carry out (فعل)
انجام دادن، پیش بردن، عمل اوردن

further (فعل)
جلو بردن، پیش بردن، ادامه دادن، پیشرفت کردن، کمک کردن به

expedite (فعل)
پیش بردن، تسریع کردن در

hustle (فعل)
پیش بردن، تکان دادن، گول زدن، فریفتن، بزور وادار کردن، هل دادن، فشار دادن

پیشنهاد کاربران

further
Kurdish attempts to further their agenda politically were frustrated
by the Turkish government in this period
پیشبُرد /پیش بُرد: اگر به صورت اسم به کار رود در یک کلمه و اگر به صورت فعل مرکب باشد در دو کلمه نوشته می شود:" در پیشبرد این کار بکوشیم" اما او با کوشش های خود این کار را پیش بُرد".
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۴.
move along
پیش بردن،
به سمت جلو بردن،
به جلو حرکت دادن ( جابجا کردن )
to use oars to move a boat along
استفاده از پارو برای پیش بردن یک قایق

بپرس