منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
در گویش دشتی پیش به معنی جلو، و قبل تر هم هست
پیش نماز#
پس نماز.
پیشکار.
پیشوا.
پیشین.
پیشگار.
پسین.
پیشگو.
پیش فروش.
پیشاهنگ.
پیش رو .
پیش نویس.
پیش خر.
پیش#
پس.
پیشتاز. پیشکار. پیشداد. پیش ران . پیش دان.
... [مشاهده متن کامل]
پیش کاری.
پیشگفتار.
پیشه.
پیشخوان.
پیشواز.
پرواز.
پیشگر.
پیشتاز.
پیش و پس#پس و پیش.
پیشاپیش.
پیشینیان#پسینیان.
پیش دزد#پس دزد.
پیش پیش.
پیشِ پس#پس پیش.
پیشخور.
پیشگام.
پیشدست.
پیشاب.
پیش پا.
پیش پرداز.
پیشاغاز.
پیشی.
پیش دو.
پیش دوز.
پیش دور.
پیش زور.
پیش جور.
پیش تور.
پیش گور.
پیش نما.
پیشانه.
پیش یار.
پیش یاز.
پیش پاز.
پیش گاز.
پیش فاز#پیش نول.
پیش در. پیش دار.
پیش تک.
پیش واژه.
پیش ناز.
پیش گاز.
پیش یاز. پیش ماز.
پیش ساز.
پیش . . . . . . .
پیش پر.
پیش و پر، پر وپیش.
پیش پار.
پیش سال.
پیش ماه.
پیش روز.
پیش زی.
پیشاورد. پیش ناورد.
پیش، برگ درخت خرما را در گویش دشتی گویند
واژه پیش
معادل ابجد 312
تعداد حروف 3
تلفظ piš
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: pēš, pat ( i ) š]
مختصات ( ق . )
آواشناسی piS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
پیشِ کاری یا چیزی و مقابل و مخالف پسِ کاری یا چیزی
مترادف با جلو، قدام
مخالف با عقب، خلف
مقابل عقب و پس
نوعی بوته خرما مانند که از برگ های ان برای حصیر بافی
و بافتن طناب استفاده میشه
شاخه درخت خرما همراه با برگ در زبان ملکی گالی بشکرد
( گویش تهرانی )
دمِ پَر = دم دست ، نزدیک:دم پرش نرو!
فراروی
مخالف
پیش/پس
مخالف پیش:عقب
سابق، قبل، فراپیش، قدام، برابر، روبرو، مقابل، زی، نزد، گذشته، ماضی، شاخه نخل، جلو، پیشرو، کنار، پهلو، نزدیک، سمت، سو، طرف
پیش: در پهلوی به همین شکل کار برد داشته است.
( ( دگر شب، نمایش کند پیشتر؛
ترا روشنایی دهد بیشتر. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 204 )
نزد
جلو
قبل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)