پیروز

/piruz/

    triumphant
    victor
    victorious
    winner
    winning

فارسی به انگلیسی

پیروز حالی
exultation

پیروز شدن
defeat, overcome, triumph, win, clinch, floor, lick

پیروز شدن بر
carry, conquer

مترادف ها

victor (اسم)
چیره، قهرمان، فاتح، پیروز، برنده مسابقه

conqueror (اسم)
غالب، فاتح، پیروز، کشور گشا، عالمگیر

vanquisher (اسم)
پیروز، غلبه کننده

successful (صفت)
پیروز، عاقبت بخیر، موفق، کامیاب، نیک انجام

triumphant (صفت)
پیروز، فیروز، منصور

palmary (صفت)
عالی، برجسته، پیروز، شایسته ستایش و تقدیر

winsome (صفت)
خوشایند، پیروز، با مسرت و خوشی

victorious (صفت)
چیره، فاتح، پیروز، فیروز، مظفر، ظفر نشان، ظفرامیز

پیشنهاد کاربران

پیروز ( به پارسی میانه: 𐭯𐭩𐭫𐭥𐭰؛ نویسه گردانی به انگلیسی: pērōz؛ نویسه گردانی به فارسی: پیروئوزَت ) یکی از شاهزادگان ساسانی در سده سوم میلادی، پسر اردشیر بابکان و برادر شاپور یکم بود.
از پیروز در سنگ نوشته شاپور یکم بر کعبه زرتشت در میان اعضای خاندان سلطنتی ساسانی با عنوان شاهزاده ( پارسی میانه: wispuhr ) یاد شده است. او پسر اردشیر بابکان و احتمالاً مورود بانو و برادر شاپور یکم بود.
...
[مشاهده متن کامل]

به گفته ابن ندیم پیروز در تاریخ نامشخصی با مانی و آموزه های او آشنا شد و به آیین او گروید. او سپس مانی را به برادرش شاپور معرفی کرد. ۷۳ مورد از نامه های مانوی خطاب به پیروز بود که مدافع و پیرو آیین مانوی تلقی می شد. در متن ۱۳۴۳۱۰ M گریزی به شاه پیروز شده است که رابطه او با این پیروز امکان پذیر اما اثبات آن ناممکن است. یک احتمال این است که فرض کنیم پیروز پس از اتمام سنگ نوشته شاپور در حدود ۲۶۲/۲۶۳ میلادی، به عنوان شاه دست یافته است.

پیروزپیروز
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/پیروز_(پسر_اردشیر_بابکان)
در لغت نامه کُردی سورانی به فارسی نوشته عبدالرحمن شرفکندی هژاردر تعریف واژه ( پیروز ) آمده:
۱ - ناوه بوپیاوان ( از نام های مردانه )
۲_فه رخنده ( فرخُنده )
با درود فراوان
نکته ای را میخواستم بگویم. درمورد نام های پیروز ( piruz )
. پیروز دخت ( piruz - dokht )
. پیروزه ( piruzeh )
. فیروز ( Firuz )
. فیروزه ( Firuzeh )
و
فَیرُوز ( Fairouz )
...
[مشاهده متن کامل]

پیروز نامی است ایرانی و مردانه از خاور زمین سرزمین ایران ( تاجیکستان ) تا باختر زمین سرزمین ایران ( کُردستان روژاوا ) و از دریاچه کاسپین تا شاخاب پارس بین نژادهای مختلف ایرانی از این واژه و نام استفاده می شود و به معنای فرخنده. خجسته. کامیاب و خوشحال است. از افراد مشهور به این نام میتوان از برادر شاپور یکم ساسانی وشانزدهمین پادشاه ساسانی پسر یزدگرد سوم نام بُرد.
پیروز دخت ( piruz - dokht ) نامی است زنانه و مونث شده ی واژه پیروز هست.
پیروزه ( Piruzeh ) نامی است ایرانی و زنانه و اشاره به یک سنگ معدنی گران بها دارد. و یک کانی کمیاب و ارزشمند هست و از نام های زنده بانوان زرتشتی هست.
باید به این نکته اشاره نمود که پیروز و پیروزه باهم فرق دارند و معنای مشترکی ندارند و واژه عربی نیستند که با یک کلمه ه پیروز مذکر به پیروز ه مونث تبدیل بشود
فیروز ( Firuz ) نامی است ایرانی و مردانه و معرب شده ی واژه پیروز هست
فیروزه ( Firuzeh ) نامی است ایرانی و زنانه و معرب شده ی واژه پیروزه هست. باید دقت شود . فیروز و فیروزه باهم فرق دارند و معنای مشترکی ندارند و واژه عربی نیستند که بایک کلمه ه فیروز مذکر به فیروزه مونث تبدیل بشود
معرب چیست؟
واژهٔ معرّب�به معنای�واژه ای�است که در اصل�عربی�نبود و از دیگر زبان ها وارد عربی شد و همراه با دگرگونی، صورتِ عربی گرفته است. به ویژه این اصطلاح در�فارسی�به معنای واژه های فارسی است که در عربی وارد شدند و به کار می روند
و در آخر به نام فَیرُوز ( Fairouz ) میپردازم. فَیرُوز ( Fairouz ) نامی است زنانه ودر بین زنان عَرَب کاربرد دارد. از اشخاص مهم در جهان عرب میتوانم به خواننده معروف ملت عرب خانم نهاد ودیع حداد با نام هنری فَیرُوز ( Fairouz ) اشاره نمود.
۱ - چرا در سایت تون فیروز و فیروزه را نام عربی ذکر کردید . این دونام فارسی و ایرانی هستند و به اشتباه فیروزه را مذکر شده ی فیروز درج کردید در صورتی که این دو نام معنای مشترکی ندارند و هردو غیر عربی هستند و با ه واژه ایرانی از مذکر به مونث تبدیل نمی شود فقط کلمات عربی این قابلیت رو دارند
۲ - چرا در سایتتون نام عربی و زنانه فَیرُوز ( Fairouz ) رادرج نکردید. به نظرم نام فیروز مردانه و فَیرُوز زنانه به اشتباه گرفتید. این دو نام هم در تلفظ و هم در جنسیت باهم فرق دارند
خواهشمندم اصلاح کنید
منبع نوشتارم:
گنجینه نام های ایرانی نویسنده آقای مهربان گشتاسب پور پارسی
فرهنگ کُردی به پارسی نویسنده آقای عبدالرحمن شرفکندی ( هژار )
لغت نامه دهخدا
لغت نامه معین
ویکی پدیا پارسی
سایت نام نیکو
Google translate
. . . .

پیروز معنایش=فایز میشود ارمان عابد رشت
واژه پیروز
معادل ابجد 225
تعداد حروف 5
تلفظ piruz
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: pērōč] ‹فیروز›
مختصات ( ص . )
آواشناسی piruz
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
به تورکی yenmek پیروز شدن
Yenilmek باختن
اوتماک = پیروز شدن
اوتوزماک = باختن
قازانج ( کازانماک ) دست آورد ، بدست اوردن
در ترکی ، ترکمنی
پیروز: برنده
پیروزیدن = پیروز شدن.
ظفرمآل ؛ که به پیروزی پایان یابد. که سرانجام آن با پیروزی توأم باشد : رایت ظفرمآل قرین دولت و اقبال به صوب ماوراءالنهر شتابد. ( حبیب السیر چ قدیم تهران ج 2 ص 179 ) .
ظفرمند
پیروزگار
نصرت اثر
به کردی کورمانجی . . . پیروز میشه سرفراز. . . و مبارک میشه پیروز . . . . به به . . . به به به این زبان زیبا و اصیل ایرانی قطعا از فارسی ایرانی تره
پیروز: در پهلوی و پارسی ، در این ریخت و نیز پیروز گر ، به کار می رفته است و می رود .
( ( ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید ، تخت ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 223. )

کامکار
واژه ی پارسی در معنی 'رسیدن به هدف'. . و ' دسترسی یافتن به مقصود 'بوده است. . . برخلاف اعتقاد معمول ، این واژه در معنی 'فتح و درهم شکستن' نیست ! بلکه از "پیروز" و "پیروزی" همواره بدست آوردن آنچه مورد خواست
...
[مشاهده متن کامل]
و میل بوده منظور می بود و نه لزومآ معنی 'قلع و قمع و نتیجه ی حمله و نبرد ' !. . ( گرچه هر حمله و بالاخره شکست دشمن نوعی "پیروزی" محسوب می شود ، اما همه ی آنچه که "پیروزی" بحساب می رود حمله و یورش نیست! ) . عرب این واژه پارسی را پس از حمله و کشتار تاریخی خود 'فیروزی' خواند ( بدلیل گویش محدود خود! ) و به تقلید از پارسی زبانان ، میان اقوام سامی ایشان رایج شد.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس