پیر شدن


    age

مترادف ها

age (فعل)
پیر شدن، پیرنماکردن، کهنه شدن، سالخورده شدن

grow old (فعل)
پیر شدن

پیشنهاد کاربران

پیرشد دل ما گرچه آغاز جوانیست
برف باریدن بر سر ( پر زاغ ) ؛ کنایه از سپید شدن موی . پیر شدن :
مرا برف بارید بر پرّ زاغ
نشاید چو بلبل تماشای باغ .
سعدی .
فکرکنم اشتباه معنی کردی. معنی کلمه درسته. اما در گذشته هرکس به سن خیلی بالایی میرسید اصطلاحا میگفتن جوون شده و دندونی هم درمیآورد. منظور از عمر طولانی و سرزنده بودنه، فحش نیست
البته اون پیر کردنه نه پیر شدن. . . اشتباه شد=|
گاهی پیر شدن میتونه معنی کنایی عذاب دادن و رنج دادن رو هم داشته باشه مثل اون موفعیت هایی که میگویند )
تو پیرم کردی. . . منظور این هست که تو من رو داری عذاب میدی و تو داری کاری میکنی که من درد بکشم و زودتر پیر بشم: )
کهولت

بپرس