پیدا

/peydA/

    visible
    apparent evident
    obvious
    apparent
    definite
    distinct
    out

فارسی به انگلیسی

پیدا بودن
show

پیدا کردن
find, locate

پیدا کردن چیز از دست رفته
recover

پیدا کردن قرض
contract

مترادف ها

clear (صفت)
صریح، معلوم، ظاهر، اشکار، پیدا، باصفا، طاهر، صاف، زلال، واضح، شفاف، بارز، جلی، سلیس، روان، ساطع

apparent (صفت)
معلوم، ظاهر، مسلم، اشکار، پیدا، واری مسلم

phenomenal (صفت)
شگفت انگیز، پیدا، محسوس، فوق العاده، پدیده ای، حادثه ای

visible (صفت)
پیدا، پدیدار، نمایان، مریی، وابسته به بینایی، قابل رویت، دیده شدنی

evident (صفت)
ظاهر، اشکار، پیدا، بدیهی، مشهود، سلیس، ساطع، مفهوم

transparent (صفت)
روشن، پیدا، نا پیدا، شفاف، فرانما، نور گذران، پشت نما

پیشنهاد کاربران

پیداگر. برای آوردن پیشنهاد ها در آبادیس و آنچه تواند بودرا پیش مینهم.
واژه پیدا
معادل ابجد 17
تعداد حروف 4
تلفظ peydā
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: paitāk, patyāk، مقابلِ نهان]
مختصات ( پَ یا پِ ) ( ص . ق . )
آواشناسی peydA
الگوی تکیه WS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

پیداَ
پیدا به معنی آنچه که ردش دیده شده است.
پیدا از دو بخش تشکیل شده است.
بخش اول پی است و پی به معنی ردپا و رد اثر است.
بخش دوم دا است که به معنی دادن یا دیدن است.
پیدا: آنچه که ردپا و رد اثر ش بجا مانده و دیده شده.
چیزی که گم کردی را پیدا کردی
پیدا : پیدا در پهلوی پیتاگ paytāg بوده است .

بپرس