پیاپی

/payApey/

    continuous
    progressive
    serial
    succession
    successive

فارسی به انگلیسی

پیاپی زدن
batter

پیاپی قرائت کردن
repeat

مترادف ها

consecutive (صفت)
متوالی، پشت سرهم، مسلسل، پی در پی، پیاپی، نتیجهای

successive (صفت)
متوالی، مسلسل، ارثی، پی در پی، پیاپی، متواتر، توارثی

serial (صفت)
نوبتی، ردهای، پیاپی، دوری، جزء به جزء، ترتیبی، سریال، ردیفی

پیشنهاد کاربران

پشت به پشت
یک روند ؛ یک ریز. پیاپی.
پشت ریز. [ پ ُ ] ( ق مرکب ) پیاپی. متوالی. پی درپی.
راه به راه
لهجه و گویش تهرانی
پشت سرهم، راه و بیراه، زود به زود، پیاپی ، مرتب، بکرات
هی. [ هَِ ] ( ق ) پیوسته. پیاپی. مدام. دائم. همیشه. همواره. ( یادداشت مؤلف ) :
خیزید و یک قرابه مرا می بیاورید
هی من خورم مدام و شما هی بیاورید.
قاآنی
یکی پس از دیگری
پی درپی، دمادم، متواتر، متوالی، مداوم، مستمر، سریال، هی، توالی
هی

بپرس