پیاده کردن


    disembark
    disembarkation

فارسی به انگلیسی

پیاده کردن از اسب و دوچرخه
dismount

پیاده کردن از قطار
detrain

پیاده کردن از کشتی یا هواپیما
land, debark

پیاده کردن ماشین الات
disassemble, dismantle

پیاده کردن موتور و اجزای معیوب را تعمیر کردن
overhaul

مترادف ها

disembark (فعل)
پیاده شدن، پیاده کردن، از کشتی در اوردن، تخلیه کردن

take down (فعل)
خراب کردن، پیاده کردن

set down (فعل)
نوشتن، یادداشت کردن، پیاده کردن، نشاندن، بزمین گذاشتن

disassemble (فعل)
مجزا کردن، پیاده کردن، سوا کردن، به هم ریختن

demodulate (فعل)
پیاده کردن

dismount (فعل)
پیاده کردن، از اسب پیاده شدن

dismantle (فعل)
پیاده کردن، بی مصرف کردن

overhaul (فعل)
پیاده کردن، سراسر بازدید کردن، پیاده کردن و دوباره سوار کردن

unsaddle (فعل)
پیاده کردن

پیشنهاد کاربران

Drop off
پیاده کردن قوا/نیرو در خاک دشمن
پیاده کردن ( Unship ) [اصطلاح دریانوردی]:چیزی را از کشتی بیرون آوردن و یا پیاده کردن .
پیاده کردن: [اصطلاح مداحی ] این اصطلاح - به کنایه - به مفهوم اجرا کردن برنامه، خواندن یک شعر یا مرثیه، به کار می رود.
Drop off پیاده کردن. . . . .
Get off پیاده شدن. . . . .

بپرس