پیاده

/piyAde/

    on foot
    footman
    pedestrian
    pawn
    infantry-man
    afoot
    infantryman
    [n.] pedestrian
    [chess] pawn
    route march

فارسی به انگلیسی

پیاده پا
on foot

پیاده رفتن
hoof, walk

پیاده رو
pavement, sidewalk, footpath

پیاده روی
hike, tramp, walk, walking, airing

پیاده روی تخته کوب در ساحل دریا
boardwalk

پیاده روی تفریحی
promenade

پیاده روی در هوای ازاد
airing

پیاده روی کردن
hike, tramp, walk

پیاده روی کردن در
perambulate

پیاده سازی
demodulation

پیاده شدن
detrain, dismount, debark, land, alight, debarkation, disembark, disembarkation

پیاده شدن از اسب و دوچرخه
dismount

پیاده شدن از قطار
detrain

پیاده شدن از هواپیما
deplane

پیاده شدن از کشتی یا هواپیما
debark, land

پیاده شو با هم برویم
come off the high horse.

پیاده گردی
outing

پیاده نظام
infantry, line

پیاده وتعمیر
overhaul

پیاده کردن
disembark, disembarkation

مترادف ها

afoot (قید)
پیاده، در جریان

پیشنهاد کاربران

پیاده مخافش میشه سوار
پیاده:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "پیاده " می نویسد : ( ( پیاده در زبان پهلوی پیادگ payādag بوده است و ریختی برآمده از " پای " یا " پی" : به معنی آنکه با پا ی راه می سپارد و سواره نیست . ریخت تازیکانه ی این واژه پهلوی " بَیْدَق" است که در معنی پیاده ی شطرنج به کار برده می شود . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( چو دیدند پر مایگان روی شاه
پیاره دوان بر گرفتند راه ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 341. )

بپرس