پی

/pey/

    pi

فارسی به انگلیسی

پی امد
effect, sequel, aftermath, consequence, end, fruit, fruition, harvest, outcome, product, result, resultant, upshot, consequent, corollary, design, eventuality, ion_, issue, ment _, net, outgrowth, ramification, repercussion, ure_, byproduct, by-product

پی امد غیر منطقی
non sequitur

پی امدن
to come back

پی بردن
distinguish, feel, ferret, find, dawn, descry, discover, nose, observe, penetrate, perceive, pierce, read, infer, see, smell, learn, understand, realize, remark, scent, take

پی بردن اتفاقی به چیزی
stumble

پی بردن به
detect

پی بردن غیر مترقبه
strike

پی بردنی
detectable, detectible

پی بری
detection, discernment, realization

پی بریدن
hamstring

پی جویی
search

پی جویی کردن
trace, track

پی در پی بودن
course

پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoke

پی درپی
successive, continuous, continual, repeated, repetitious

پی درپی رخ دادن
run

پی درپی سرزدن
haunt

پی درد
neuralgia

پی ریز
founder

پی ریزی
foundation work

مترادف ها

scent (اسم)
عطر، رایحه، بو، خوشبویی، ادراک، رد پا، پی

foundation (اسم)
پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسه خیریه

substratum (اسم)
بنیاد، طبقه زیر، پی، زیر لایه

tendon (اسم)
وتر، عصب، پی، زردپی، پوره، اوتار

nerve (اسم)
قدرت، وتر، عصب، پی، رشته عصبی

footstep (اسم)
قدم، جای پا، رد پا، گام، جاپا، گام برداری، پی

fundament (اسم)
پایه، اساس، بنیاد، ته، پی

sinew (اسم)
وتر، پی، رباط، رگ و پی، تار و پود

پیشنهاد کاربران

پیوند . پیوندی. پیوندا. پیوندان. پیوندها.
پیداش. پیباد. پیکار. پیکاری. پیگار. پیگاری.
پی. پیگرد. پیگیر. پیکش. پیور. پیورز. پیوری. پیورزی. پیگردی. پیکشی. پیگیری. پیار. پیاری. پیابند. پیاور. پیاورز. سراپی. [سراپیت، لری].
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

پیپیپیپی
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
پیپیپیپی
پی به عربی عصب، پیوند، پیوست در برابر بی پیوند و ناگسست.
پی=پا
بیابان چو دریای خون شد درست
تو گفتی که روی زمین لاله رست
پی ژنده پیلان بخون اندرون
چنان چون ز بیجاده باشد ستون
در پی داشتن یعنی دنباله داشتن، پیامد داشتن ، حاصل داشتن ، نتیجه داشتن
پی : پا
آشنایی با پیشوندهایِ کارواژه در زبانِ پارسی:
ریشه یِ پیشوندهایِ "پِی" و "پاد" هر دو به واژه "پَئیتی" بازمی گردند که در زبانِ اوستایی بکار می رفته است.
"پِی" به چمِ "به، به سویِ" می باشد و "پاد" نیز به چمِ "ضد، دربرابرِ، مخالف، روبرویِ" می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

درست بمانندِ واژگانِ دیگر مانندِ نامها که می توانند از یک ریشه باشند ولی با گذشتِ زمان معناهای گوناگونی داشته باشند، پیشوندها نیز چنین هستند و این ویژگی مثبتی است؛چراکه افزایشِ شمارِ پیشوندها مایه یِ افزایشِ چشمگیرِ واژگان در زبانهاست.
در رویه یِ 841 از نبیگِ "فرهنگِ واژه های اوستا" آمده است:

پی
اساس، بن، بنیاد، بنیان، بیخ، پایه، شالوده، مبنا، اثر، ردپا، رد، پس، پشت، تعاقب، دنبال، عقب، قفا، متعاقب، واپس، رگ، عصب
پارسی/انگلیسی/آلمانی
به، بسوی/to / zu
نکته ها:
1 - واژگان پارسی ( تو ( یِ ) ، سو ( یِ ) ) با واژه انگلیسی ( to ) و واژه آلمانی ( zu ) از یک ریشه می باشد ولی کارکرد این واژگان در زبانهای اروپایی با ( به، به سوی ) در زبان پارسی یکسان می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - ناهمسو با زبان انگلیسی، در زبان آلمانی از zu بسیار فراوان به عنوان پیشوند کارواژه بکارگیری می شود.
3 - هر چند که در زبان پارسی از پیشوند ( سو ) برای کارواژگانی همچون ( سوبردن، سوکردن ) بهره گرفته می شود ولی عملگرِ پیشوندی برایِ ( به، به دنبالِ ) در زبان پارسی ( پِی ) می باشد که در واژگانی همچون ( پی بردن، پی واختن، پیمودن، پیمینیدن ) بکار می رود.
4 - می توان برای ساخت کارواژه هایی در معنایِ ( اختصاص دادن، مِیل کردن و . . . ) از پیشوند ( پِی ) به همراه یک کارواژه بهره گرفت چراکه در این کارواژه ها عملگری که رخ می دهد چنین است:
چیزی را ( !به! ) چیز اختصاص دادن، چیزی ( !به! ) چیزی میل کردن و. . .
5 - فرآیند پیشوند گذاری برای دقیق تر کردن معنای کارواژه ها بایسته است.

پِی در گویش تاتی به دنبال گفته میشود، پشت سر کسی رفتن.
پای بست
( اِ مرکب ) بُن. بُنلاد. پی. اساس. بنیان :
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوانست.
سعدی.
اوّل اندیشه و آنگهی گفتار
پای بست آمده ست ، پس دیوار.
سعدی.
سرائی کنم پای بست از رخام
درختان سقفش همه عود خام.
سعدی.
پا
یک نوع ارقام در ریاضیات
راه رفتنن کوشیدن . پِی : در قدیم به معنای سهم و اندازه بوده و این کلمه در زبان ترکی ( پای ) به معنای سهم شده و در فارسی معنای اصلی کلمه پیمانه ظرف اندازه گیری شبیه به ظرف پی بوده است و پسوند آخر این کلمه
...
[مشاهده متن کامل]
دلالت بر شباهت دارد و کلمه پیاله تحریف پی آنه و پِک انگلیسی و پِنگ فارسی منظور ظرف شبیه به پی بوده است همچنین در زبان عربی طی طریق کردن همان پیمودن یا پی کردن راه برای اندازه گیری مسافت بوده است . پِی : در قدیم به معنای سهم و اندازه بوده و این کلمه در زبان ترکی ( پای ) به معنای سهم شده و در فارسی معنای اصلی کلمه پیمانه ظرف اندازه گیری شبیه به ظرف پی بوده است و پسوند آخر این کلمه دلالت بر شباهت دارد و کلمه پیاله تحریف پی آنه و پِک انگلیسی و پِنگ فارسی منظور ظرف شبیه به پی بوده است همچنین در زبان عربی طی طریق کردن همان پیمودن یا پی کردن راه برای اندازه گیری مسافت بوده است .

پِی : در قدیم به معنای سهم و اندازه بوده و این کلمه در زبان ترکی ( پای ) به معنای سهم شده و در فارسی معنای اصلی کلمه پیمانه ظرف اندازه گیری شبیه به ظرف پی بوده است و پسوند آخر این کلمه دلالت بر شباهت دارد
...
[مشاهده متن کامل]
و کلمه پیاله تحریف پی آنه و پِک انگلیسی و پِنگ فارسی منظور ظرف شبیه به پی بوده است همچنین در زبان عربی طی طریق کردن همان پیمودن یا پی کردن راه برای اندازه گیری مسافت بوده است .

پی: مجموعه بخش هایی از سازه و خاک در تماس با آن که انتقال بار بین سازه و زمین از طریق آن انجام می پذیرد. ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )
سرد پی: سرد قدم، کند رو،
سرد پیان آتش از او تافتند
گرم روان آب در او یافتند
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر، برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص ۲۳۸.

راه رفتنن کوشیدن

دمبه گوسفند
رگ، پی پا،
( پی می کنند=رگ و پی پا را قطع می کنند، عاجز می کنند )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)