پوسته پوسته شدن


    chip
    flake
    to scale
    to fall away in flakes

مترادف ها

flake (فعل)
پوسته پوسته شدن، ورد امدن

scab (فعل)
خراشیدن، پوسته پوسته شدن

exfoliate (فعل)
تراشیدن، ورقه ورقه شدن، پوسته پوسته شدن

desquamate (فعل)
پوسته پوسته شدن، پوست انداختن، پوست ریختن

پیشنهاد کاربران

بپرس