پهناور

/pahnAvar/

    ample
    broad
    extended
    extensive
    immense
    large
    vast
    wide

فارسی به انگلیسی

پهناور شدن
spread, yawn

مترادف ها

wide (صفت)
وسیع، نامحدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز

ample (صفت)
وسیع، فراوان، مفصل، فراخ، بیش از اندازه، پر، پهناور، چیز عزیز و پربها

vast (صفت)
وسیع، پهناور، عظیم، زیاد، بیکران

extensive (صفت)
وسیع، بزرگ، پهناور، بسیط، کشیده

immense (صفت)
وسیع، بسیار خوب، پهناور، عظیم، عالی، ممتاز، گزاف، عظیم الجثه، کلان، بی اندازه، بیکران

broad (صفت)
پهناور، پهن، عریض، گشاد

immane (صفت)
بزرگ، پهناور، شریر، زیاد

پیشنهاد کاربران

عریض
ساختار این واژه اینگونه است:
پهن ا وَر
"وَر" پسوندی است که برابر "دار، مَند" می باشد. پس پهناور می شود "پهنا دار".
"ا" در "پهنا" همانند "درازا"، کاربردش نشان دادن اندازه "پهنی" است.
پس "پهنا" می شود "اندازه پهنی".
...
[مشاهده متن کامل]

پس پهناور می شود "پهنی دار، اندازه پهنی دار" که نشان از "بزرگ، پهن" بودن چیزی را می دهد.
بدرود!

شکم ور. [ ش ِ ک َ وَ ] ( ص مرکب ) شکم آور. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به شکم آور شود. || پهناور. ( فرهنگ فارسی معین ) .
بزرگ، وسیع،
مخالف! پس کو کجاست داره یا نداره پیدا نمی کنم
مخالف نداره یا داره؟ من پیدا نمی کنم.
معنی پهناور میشه ↓↓
بزرگ ، وسیع ، گسترده .
بچه ها من حشمت لوتی هستم سید سالار گاو کش ها
معنی پهناور
پهن
وسیع
بزرگ
گسترده
فراخ بوم . [ ف َ ] ( ص مرکب ) زمین و دشت پهناور : موضعی خوش و فراخ بوم و بسیارنعمت ازبهر ایشان اختیار کرده ام . ( ترجمه ٔ تاریخ قم ص 250 ) .
گسترده وسیع
وسیع
بزرگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس